آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

دروغ


دروغ سخت در فکر فرو رفته بود. میخواست بدونه تا چقدر می تونه بزرگ باشه.

هزار بار تا حالا شمرده بود ولی بازم می شمرد:

یکم ، دو کم، سه کم و ....


از هر کی پرسید میگفت: الان به قدر کافی بزرگ هستی. یعنی از این بزرگتر؟!!!

چشمش افتاد به صداقت که با اندامی نحیف و لاغر با عینکی بر روی چشم گوشه ای نشسته بود و به غروب خورشید که بر لبه دیوار کوچه باغ نشسته بود نگاه میکرد.


با خودش گفت: از اون بپرسم بهتره. اون هیچوقت دروغ نگفته. پس نزدیک شد و همان سوال را پرسید.

صداقت عینکش را از روی چشمش برداشت و خیره در دروغ نگریست و کمی جثه بزرگ دروغ را ورانداز کرد و گفت: مگر الان بزرگ نیستی؟


دروغ گفت: چرا اما می خواهم بدانم چقدر بزرگ باشم تا همه مرا باور کنند؟

صداقت گفت: آنقدر بزرگ که حقیقت را بتوانی در زیر لباست پنهان کنی

دروغ گفت: 24 تا بس است؟ صداقت سرش بعلامت منفی تکان داد.

دروغ گفت: 63 تا چی؟ خیلی تلاش کردم،خیلی کارا کردم تا به این رکورد برسم.

صداقت گفت: برای ساده اندیشان شاید اما برای آنکه هفتاد میلیون آدم را قانع کنی هیچ است.

صداقت عینکش دوباره بر چشم گذاشت و راه کوچه باغ را در پیش گرفت.

دروغ بلند گفت: برای راه رفتن عینک میزنی اما برای برانداز من عینکت را برمیداری. مگر چشمانت ضعیف نیست؟

صداقت گفت: برای دیدن راه عینک لازم است. اما برای دیدن تو حتی چشم هم لازم نیست.


دروغ کنار دیوار باغ چمباته زد، سر در گریبان فکر فرو برد و دوباره شروع کرد به شمردن:


63کم ، 64کم ، 65کم، ...


توضیح: : "کم" واحد و مقیاسی من در آوردیست. به ذهن کنجکاوتان فشار نیارید.

تراشه های ذهنی

گاهی یه چیزایی به ذهنم میرسه یادداشت میکنم.

چندتا از این خط خطی ها را اینجا گذاشتم. امیدوارم ارزش خواندن داشته باشند.

 

جلوتر از زمان حرکت کن
تا از هراس زیر شدن بر شتاب قدمهایت بیافزایی

 

قدم به قدم راه برو
دویدن برای وقتی است که عقب مانده باشی

 

فاجعه وقتی نیست که اتفاق بدی حادث می شود

فاجعه وقتی است که آن اتفاق تکرار می شود

 

چون خورشید باشیم

پشت سر خورشید کسی آب نمی ریزد

زیرا یقین دارد فردا باز خواهد گشت

 

چون درخت باشیم

پایمان را در خاک فروتر و دستمان را در آسمان بلندتر کنیم

 

به فکر چاره باشیم قبل از آنکه ناچار شویم

 

دست خدا را محکم بگیریم تا نیوفتیم
وقت افتادن دست خدا کوتاه نیست
این دست ماست که سخت به او می رسد

 

درد دلت را بر روی آب بنویس
وقتی ابر شد بارانش شنیدنی است

 

فرصت مانند لیوان چای داغی است

وقتی سرد بشه از دهن میفته

 

پشت سر آرزوها و جلوتر از موفقیتها حرکت کن

همگام و همراستا با توانایی ات

 

پشت هر چراغ قرمزی نایست و از هر چراغ سبزی عبور نکن

بجز چراغ راهنمایی و رانندگی

 

برای اثبات هیچ چیزی از دروغ استفاده نکن

بویژه اگر آن چیز خودت باشی

 

ح.ا.1: سردار ساجدی نیا: داشتن ظاهری مانکن گونه از مصداق های برخورد پلیس با بدحجابان است.

خوش تیپا ! خوش هیکلا! بدنسازا! شاسی بلندا ! هوای خودتون رو داشته باشید.

دار مکافات

آن سنگ که بر شیشه زدی دوش    امـروز بـه سنگی خوری اش نوش


در دار مکافـــــات چنیـــــــن اسـت    بیچاره هـــــر آنکس نکنــــــد گوش


بــــر کــوه غرورت چـــــه نشستی    زیرش همه کاهست و تو بـر روش


دستت کـه بـــه آزار بلنـــــــد است    بـــا خاک شــــود دست در آغوش


آنکس کــــه تـــــــرا دســــت بیآلود    چندیست تــرا ساختــــه پــاپوش


فرصت کــــم و بختت بـه زوال است   از وهـــم دَرا ! مــــــردک نـاهوش


از بهــــــــر سرت تیـــــــــغ کشیدند   فــــردا نکنی داد ســــــــرم کوش؟


تمســـــاح نشد کــوسه کَنَد پوست   تا شیـــر کند خـــون تـــــــرا نوش


با گــرگ نشستی شدی چون گرگ   چون گرگ طمع کردی به خرگوش


این حـــرص و طمــــع خـــوار نمودت   در دیـــگ طمـع حــرص زند جوش


امــــروز اگـــر توبــــــه نمـــایــــــــی   شاید شــــود ایــن غائله خاموش


 

ح.ا.1: شعر بالا مخاطب خاص دارد. اما چون میدانم اینجا را نمی خواند آن را عام اعلام میکنم. هر کی هر برداشتی بکند آزاد است. از حالا بگم پی نوشت پایین هیچ ربطی به شعر بالا ندارد. میدانید که اهل قسم خوردن نیستم.


ح.ا.2: سال گذشته یک عده ای یک بنده خدایی را در کنار مزار پدربزرگش با فحش پذیرایی کردند. امسال همان جا یه عده ای دیگه از خودشان پذیرایی بعمل آوردند. خب دیگه چیزی که عوض دارد گله ندارد.


ح.ا.3: یه دیکتاتور دیگه هم دمش رو کولش گذاشت و رفت در زباله دان تاریخ آب خنک بخورد. ما ماندیم و این سوال بی جوابمان. حالا که تونس تونست مصر هم تونست یمن هم تونست چرا ما نتونستیم؟


ح.ا.4: در ادامه مطلب کاریکاتوری گذاشتم محض تماشا. می ترسم حرفی بزنم از طرف جناح خودی مورد مواخذه واقع شوم. آقا ما بیطرف!

ادامه مطلب ...

برداشت آزاد

برای اولین بار قسم میخورم هیچ منظوری از این شعر ندارم.


تبر گرفته ای بــــه دست

                              به ساق و ریشه می زنی

نمانده ساق و ریشه ای

                              به هیــچ تیشـــه می زنی

ز اصل خــــــود بریده ای

                              به اصــل و پیشه می زنی

زبان، کلــــــــوخ کرده ای

                              به فــرق شیشه می زنی

مـــــــــدام در نقاب وهم

                              به خـــود کلیشه می زنی

بخاطر ِ حــــــراج خویش

                              هـــــــزار گیــشه می زنی

عبس به رود سرنوشت

                              لگـــــد همیشــه می زنی

هزار تیـــــــــر بی هدف

                              به شیـــر بیشــه می زنی

شکست آن حباب پوچ

                              به هیـــچ تیشـــه می زنی



ح.ا: مدتیه وبلاگ اغلب مان تریپ افسرگی گرفته است. امروز میخام این ماتم سرای خودم را کمی حال بدم.دوستان! کَرَم کنید شما هم یه حالی به ما و وبلاگمان بدین. آخرین ورژن جوکی که همین نیم ساعت پیش اس ام اسی از ...ات دریافت کردین بذارید تو نظرات تا کمی با هم بخندیم! اول از خودم شروع میکنم.


- غضنفر رفت حج نه نماز می خوند . نه طواف میکرد و نه
ازش پرسیدن چرا ؟ گفت به ما گفتن همه چیز با کاروانه
!


- به غضنفر میگن بابات به رحمت ایزدی پیوست . میگه رحمت ایزدی کیه ؟

میگن یعنی دار فانی رو وداع گفت. میگه : بابام چی گفت ؟

میگن خره بابات مرد . میگه : بابام که خر نداشت .

میگن : الاغ بابای خرت مرد . میگه : خر من که بابا نداشت

از این خوشم اومد:

فقط کاشف الکل رازی نبود !. مصرف کنندگان الکل هم راضی اند !!! 

چشم به راهتم


از تو گفتن مانند توصیف کوه و دریا و دشت و چشمه نیست

هنوز واژه ای نیافته ام که ترا آنگونه که دوست دارم وصف کند.

عجیب دلتنگ دیدنت هستم

انگار سالهاست که از این وادی بار سفر بسته ای

سیراب شنیدنت بودم که پیمانه ی حضورت را شکستند.

آنکه سبویش شکستته و پیمانه اش ریخته نه تویی

که تو کوهی از استقامتی نه کاهی بر طریق باد


صبح بازگشتت چنان نزدیک است که طلوع خورشید فردا نزدیک است

بوی پیراهن ات از ورای حصارها به مشام میرسد.

نسیم آمدنت در کوچه باغهای این دیار وزیدن گرفته است.


اینک من ایستاده ایم در گذرگاه زمان

و ترا چشم در راهم

 

دلتنگی برای یک دوست عزیز مرا واداشت تا برایش چیزی بنویسم.

مسافر راهیست که آرزوی بازگشتش دست به دعایم کرده است.

برای آمدنش دعا کنید.



ح.ا.1: دفعه بعد اگر شنیدید مسئول عزیزی(؟) میگفت:

 ما آماده ایم صنایع نفتی (و غیره) همه کشورهای اسلامی (یا دنیا) را نوسازی کنیم.

سریعا خود به امن ترین محلی که می شناسید رسانده و پناه بگیرید. هشدار های ایمنی را جدا جدی بگیرید. میگید نه بخوانید خبر را از اینجا و اینجا


ح.ا.2: اگر به قدم نحس مانند عدد سیزده اعتقاد ندارید لااقل هشدارهای کارشناسان امر را جدی بگیرید. شاید آنها چند کاپشن بیش از شما پاره کرده باشند.وقتی میگویند این طرح آمادگی افتتاح ندارد یعنی ندارد. اصرار نکنید دیگه


و : مرگ با شرافت بهتر از زندگی تملق گویانه است. اینرا ناصر حجازی ثابت کرد. روحش شاد.


حرف آخر: "به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد." از این خیلی خوشم اومد.

ممنون مجید جان!

میم یعنی مادر

روز مادر این فرشته آسمانی و روز زن این رحمت الهی را به همه بانوان

بویژه به مادر نازنینم و همسر دلربایم تبریک میگم



این چند بیت را به همه مادران دنیا تقدیم میکنم. امید که چراغ خانه هایمان لحظه ای از نور حضورشان خاموش مباد. آمین


مثل خورشید روشنـــــایی تـابناکـی     مثـــل بــاران مهـــــربانی پـــــاک ِ پاکی


یــــــاد باد آن روزگــــــــــار کودکـی را      پــای خونی دســت زخمی جامه خاکی


صبح تا شــــب شیطنت هایم فراوان     خسته می گشتی ز دستم، گاه شاکی


شب کنـــــــار بسترم بیــــــدار بودی      داد میــزد چشـــــــم هــایت بیمنــــاکی


مرهمی بـــر زخمهــایم می نهــادی      مــــی کشیـــــــدی آه، آه ِ ســوزنـاکی


ای دل ِ نازک تـــر از گلبـــــرگِ گلهــا       از تــب و دردم تــو گویــــــی در هلاکی


در کنــارت مامنی از عشــــــق دارم      با تـــو از غمــــــــها ندارم هیـــــچ باکی


گرچه جنّــت زیـر پایــت پهـــن کردنـد      کس ندیـــد از خـــــــار دنیا چاک چاکی


ای وجودت رحمت و عشق و لطافت      شاهــکاری از خــــــدا در جسم خاکی


ای خداونــد محبـــت بعــد ایــــــزد         جان ناقابل فدایــت بــس کـــــه پاکـی


 


ح.ا.1: روز زن در واقع روز میلاد دخت عزیز پیامبر است. گل خوشبوی باغ نبی که امامان شیعه از دامان پر مهر او هستند. من که هر وقت در زندگی ام به در بسته ای می خورم همیشه از او استمداد می طلبم و تا کنون دست خالی برنگشته ام.

 

ح.ا.2: دوستان! از همتون سپاسگزارم که با نظراتتون به من لطف دارید اما یه خواهش دارم. ممنون میشم اینبار برایم در وصف فاطمه زهرا یا مادر و یا زن جمله ای زیبا در بخش نظرات بذارید.

حرفهایی از جنس خودمونی


خدایا!

 

سالهاست که نماز میخوانم

کاش یکبار ترا خوانده بودم

-+-+-+-+-+-+-

همیشه دستت بسوی من دراز بوده است

تو به قصد گرفتن دستم هنگام لغزش

من به گمان گرفتن گوشم هنگام گناه

-+-+-+-+-+-+-

تو همیشه بیدار بودی و من در خواب غفلت

تو که خواب نداری

پس هنگامه بیداری من کی است ؟

 -+-+-+-+-+-+-

وقت تولدم یادت هست؟

من دستهایم برای بازگشت به آغوشت بلند بود و گریه میکردم

اما آنها مرا به آغوش مادر حواله کردند و می خندیدند

 -+-+-+-+-+-+-

از آن جهت گناه نمی کنم که شیرین است

دوست دارم توجه ات را به خود جلب کنم.

 -+-+-+-+-+-+-

میمیرم برای اون  اخم ها و ابرو درهم کردنت

مخصوصا وقتی از دست من چشمهایت بارانی می شود.

 -+-+-+-+-+-+-

آنچه من دارم بیش از آن چیزی است که تو داری

من ترا دارم اما تو  ؟...

 -+-+-+-+-+-+-

جهنمی وجود ندارد

اگر باشد جایست که مهر تو آنجا نیست

 -+-+-+-+-+-+-

هر گاه پرسیدم خدا کجاست؟

گفتند آنجا... آسمانها

اما من عاقبت پیدایت کردم

اینجا ... در قلبم

 -+-+-+-+-+-+-

عجیب است حکایت این بت پرستی

سنگ هم عزیز میشود وقتی بر آن نام ترا می گذارند


Orkut Scraps - Angels

پ.ن: کار ندارم این پرزیدنت اوباما حرفش با دلش یکی است یا نه! ؟

ولی از انصاف نمیشه گذشت که سخنران ماهریست و قشنگ حرف میزند.

روز بزرگداشت فردوسی بزرگ

امروز روز بزرگداشت فردوسی است.

شاعری که زبان فارسی رو بگفته خودش از نو زنده کرد.

این شعر را که با عجله نوشتم تقدیم میکنم به آن بزرگ مرد روزگار

 


به پارسی اگر تاج زرین کسی است    ز فردوسی از ما ستایش بسی است


بـه گیتــی نیامــد چنیـن شاعـــــری    که پارسی کند زنـــده چون ساحـــری


بـه رستـــم دهــد زور و بازوی مـــــا     بــه اسفندیار چشــــم و ابــــــروی ما


سیاوش کنــد مظهـــر عشـــق ناب      که افتـــاده در دســـت افراسیـــــــاب


بـه رودابـــه تصویـر ِ مـــادر نمـــــــود      وفــــا را به تهمینه همسـر نمـــــــود


پـــــدر را خـــرد کـرد و زالش بـخواند      کنـارش چو سیمرغ  ِ دانش نشاند


جوانی بــه سهـراب ِ شـــــاداب داد      به عقـــل جوانان کمــــی تـــــاب داد


بـه ایـران اگـــر دشمنی شد پدیــــد      رهـــش بستــــه اند خیــل گردآفرید



جهـــــان آفـــرید با قـــلم آن عـزیــز       خدایـــــا! به پایــــش فقط گــــل بریز


که او را به سر تاج شاهی ســــزد       نه منّـــت ز محمــــــود نادان کـشــد


به فـردوسی از ما سلامی رسـان        به فردوس خود بهترین جـــــــا نشان


 

پی نوشت: در بیت سهراب قصدم فقط شوخی با جوانان بود. لطفا کسی به دل نگیرد.

در مورد محمود هم فکر بد نکنید. منظورم سلطان محمود غزنوی بود که در حق فردوسی بزرگ نامردی کرد و به عهد خود در قبال مبلغی که قرار بود بعنوان پاداش به فردوسی بدهد وفا نکرد.

حال خراب

چند روز پیش حال دلم حسابی گرفته بود. میگم حسابی یعنی حسابی. وسط این محشر عظما یه دوست دکان نصیحت باز کرده بود و راه خدا و صراط را وسط کشیده بود. منو میگی میخواستم خفه اش کنم(البته طبق آخرین خبرها هنوز زنده است).

خلاصه وقتی اون مزاحم رفت و کشکول موعظه اش را همراش برد منم به خلوت خودم برگشتم و یه چیزایی مثل شعر از ما تراوشید که اگر حوصله و وقتتان زیاد است بخونید وگرنه همان پی نوشتها آپ امروز منن.

 


گفتم این اشک مگر چاره شود چــاره نشد    ارتبـاط مــن و غـــم پـــاره شـــــــود پـــاره نشـد


خسته شد پـای دلم، چوب و عصایم بدهید   دست ِ محتاج مـــرا دســـت ِ خـــــدایم بدهیـد


پـای تـاول زده از چـوب فلــــک بــاز کنیـــــــد   جـای ایـن مکتب غم ، مکتــب نــو  ساز کنیـــــد


پـای منبر مبـریـد ، پنــــــــد و نصیحـت نکنید   پنبه در گوش من است ، فحش و فضیحت نکنید


حالم امروز خـراب اسـت خـراب است خـراب   نازک شیشه احساس دلم مثل حبابست حباب


آسمان وقتی مرا دفـن نمود سخت گریـست   گرچه از سیـب خـدا خــوردم و ایـن کـار بدیـست


من همان لـوس و نـُنُـر بنـده محبـوب خدام   گـر چـلاقـم کچـلـــم کـــورم و افــلیــج و جـــــذام


با خدایم سَر و سرّی و حسابی است مـرا   دیـزی ِ سنگی و قلیـــون و کبــابــی است مــرا


او مــرا نـازکنــان در پــــر  ِ قــو کـرده بــــزرگ    گرچه مـی دیــد که بـــــــد ذاتم و در قامت گـرگ


کفــر او گفتم و او گفــــــت به مـــن بـــاز بگو    مــدح او کـــــردم و او گفـــــــــت بـــــــــه آواز بگـو


این خدا عشــــق ترین دلبـر دنیـاسـت مـــرا    با خـــدا هــرچــه شــــود زنـدگی زیبـاست مــرا


مهر مادر که چنین شهره عالم شــده است   گوشه چشمیست که از لطف به آدم شده است


با خدا باش! خدا اند ِ(end) مرامست عزیـز!    بی خـــدا قصـــه ی مــــا نیمــــه تمامست عزیز!

 


ح.ا.1: بچه آدم را یکبار میگن نکن! خجالت بکش! . نه اینکه با هو کردن و فحش و فضیحت بیرونش کنند. وقتی میگن ورزش را سیاسی نکنید و ورزشگاه با باشگاه فرق داره یعنی فرق داره. برادر من! آبرویی که قطره قطره با قطره چکان جمع میشه بقول شیرازیا با نافهمی دله ای به جوب نمی ریزند.


ح.ا.2: خوشا بحال دانشجوها. شنیده شده فردا دانشگاه تعطیل است. وقتی ما دانشجو بودیم که از این خبرا نبود. البته وقتی دانشگاه میشه مثل پادگان  دانشجو هم میشه تکاور. این به اون در. اینم که شد پی نوشت اولی. چرا ما هیچ چیزمان سر جای خودش نیست؟


یاس کبود

باغبان را یــادگاری یـــــــــاس بـود    یـــاس ِ زیبـــــا نــــازک و حساس بود

پیـــــر شد تا غنچه هایش بـاز شد     بــاغبــــان در کــــار  ِ او  وسواس بود

باغبان رفت و کسی یادش نکـــرد     یــاس ِ تنهـــا تشنــــه ی احساس بود

گریه هایش عقده ها را بــاز کـــرد      کینــه آمــد تــــوی ِ دستش داس بود

کینـــه جویان بــاغ را آتـــــش زدند      گـــرچه روی شاخــه اش گیلاس بود

باغ و آتش، خشم و کینه، یـاس ِ ما     کــاش آن هنگامــــــــه را عکاس بود

یاس در آغوش سرو در خواب رفت     چشم  ِ سرو از غصه چون الماس بود

یـــــاس خوابیـــــد، امـا تـا ابـــــــد     خــاک ِ دنیا عطـــر و بویش یـــاس بود




ایام شهادت بانوی بزرگ اسلام

مادر عشق و فداکاری و نجابت

شفیع عاشقان امامت و ولایت

را به همه شما دوستان تسلیت میگم

امید که شفاعت او شامل حال ما دوستداران آن عزیز پهلو شکسته شود.


آمین