روی قلبم می نویسم نام عشق
می نهم پا در فریب دام عشق
لحظه ها را می شمارم تک به تک
تا ببینم حاصل ِ فرجام عشق
::::/ سکوت اینجا را دوست دارم، وقتی امیدی به فریاد نیست.
گاهی به گذشته سری باید زد
در گذشت ِ خاطرات را یاد بودی لازم است به قدر فاتحه ای یا چند بیتی شعر
مرگ نسبی است و زندگی مطلق ، مجازی هم که باشد توفیری نمی کند.
بعد از این به این میت ناآمرزیده سری خواهم زد و برای شادی روحش فاتحه ای خواهم خواند.
باشد که از سر تقصیراتش بگذریم.
تا بهاران یک زمستان مانده است
اندکی تا فصل ِ باران مانده است
در گلوی ِ ما ولی ، فریاد ِ درد
در میان برف و بوران مانده است