آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

ماه اندوه


دلم می خواهد از غم پــــــر بریزد

 

تمام ِ خــــــاک ِ عالم ســـــر بریزد

 

 

دلم تنگ محرم شد ، حسین جان!

 

که تا اشکی ز چشـــم  ِ تـر بریزد

 

 

مگر پیمانه ی آبــــــــــــــی بگردد

 

به کـــــام ِ تشنه ی اصغـــر بریزد

 

 

اندوه محرم سنگین است. سینه ها را با نوحه بر اندوه حسین سبک کنیم.


ماجور باشید !

رخوت روزگار


ای دلا! فـــــریاد کـــن امـــــا فقــــــط     اندکـــــــی آرامتــــــر در گــــــــوش من


تازه بـــــر دامـــــن نهـادم دردســــــر     رفته انــــدر خواب خـوش خرگوش من


کوچه ها از حــرف تـازه خالی است     سینه ها خالـــــــــی تر از آغــوش من


سیر و پر افتاده در زنجیـــــر ِ مست     اژدهـــــــای قلعــــــه ی خامـــوش من


بیشـه در دست شغال ناکس است     شیر ِ جان پوشیده رخت ِ موش من


روزگــــــــــاران در خــلال رخوتــــــــم     زهـــــر عادت می کنــد در نـــوش من


ای دلا! فــــــریاد کن اما چــه ســـود     ســــر نمی آیــــــــد زبان از جوش من

 

 

به خلوت مرگ گونه ی سکوت عادت کرده ایم. سخت بیدار خواهیم شد وقت سحر!

روزگار عشق

روی قلبم می نویسم نام عشق


می نهم پا در فریب دام عشق


لحظه ها را می شمارم تک به تک


تا ببینم حاصل ِ فرجام عشق


 

::::/ سکوت اینجا را دوست دارم، وقتی امیدی به فریاد نیست.


زمستان سکوت

گاهی به گذشته سری باید زد


در گذشت ِ خاطرات را یاد بودی لازم است به قدر فاتحه ای یا چند بیتی شعر


مرگ نسبی است و زندگی مطلق ، مجازی هم که باشد توفیری نمی کند.


بعد از این به این میت ناآمرزیده سری خواهم زد و برای شادی روحش فاتحه ای خواهم خواند.


باشد که از سر تقصیراتش بگذریم.


 


تا بهاران یک زمستان مانده است


اندکی تا فصل ِ باران مانده است


در گلوی ِ ما ولی ، فریاد ِ درد


در میان برف و بوران مانده است

آبدزدک

این آخرین پست وبلاگ آبدزدک است.


 برای بودن و حیاتش  خیلی تلاش کردم اما انگار عمرش سر آمده است.


از همه دوستان که همیشه در کنارم بودند تشکر بسیار دارم.

اسم نمی برم تا خدای نکرده کسی را  از قلم نیاندازم.


هر چیزی سرانجامی دارد. من وبلاگهای زیادی داشته ام که عمرشان به این دنیای مجازی نمانده است. البته هنوز بعضی هاشون در قید حیاتند.


برای نبودن دلیل لازم نیست. آنچه دلیل میخواهد بودن است .


 اما از زبان حافظ بگوییم حرف دل را شاید بهتر باشد:

 

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود    کین شاهد بازاری ، وان پرده نشین باشد

 

و حرف آخر مثل همیشه شعری آبکی از خط خطی های آرمان که هیچ وقت نام واقعی اش آرمان نبود.

 

زندگــــــــــی آب روان اس، آبدزدک!    زندگـــــی دزد زمان اس، آبدزدک!

 

زندگی خاطــــــــره ای بیش نبـــود     زندگی نامــه رسان اس، آبدزدک!

 

زندگی گرچه سرابی است قشنگ     زندگی بــــــــاور آن اس، آبدزدک!

 

زندگی بــودن ِ بسیــــــــار نبــــــود      زندگی راحت ِ جان اس، آبدزدک!

 

زندگی حــرص و ولـــع نیست ولی      زندگی قصه ی نان اس، آبدزدک!

 

زندگی بغض فـرو خورده ی ماست       زندگی خنـده کنان اس، آبدزدک!

 

زندگی قصـه ی وبلاگ مـــن است       زندگی هـــا گذران اس، آبدزدک!

 

اس= است

 

یا علی

در پناه خدا باشید

غُربتی

من برگشتم. از همه دوستان بخاطر لطفی که به بنده در این مدت داشتند سپاسگزارم.

هر وقت گشتی تو ایران میزنم دلم کوه غم می شود.

چراها مثل مور و ملخ به ذهنم هجوم می آورند. بخصوص اینکه چرا ما؟

کنار بیستون چون قطره ای از خجالت و حقارت آب شدم و در خاک سخت بیستون فرو رفتم.

در برابر کنجکاوی پسرم که اینجا کجاست چه می توانستم بگویم.

 او را به چشمه سار بیستون و جویبارهای زیبایش مشغول کردم و خود را به نسیم خنکش.

اما روح گُر گرفته ام با آب و نسیم خاموش شدنی نبود و خاموش نشد.


این شعر را با عجله نوشتم. شاید مرهمی بر آتش درونم باشد.

 

ما دست کی سپردیم؟ / ایران بی نوا را / این غُربتی کجا بود؟ / این خاک آشنا را

 

گشتم به مُلک کوروش / قلبم به درد آمد / ویران نموده این مرد / این باغ دلگشا را

 

فرهاد ها فراوان / تا بیستون شکافند / اما نبود یالی / شیران با صفا را

 

بردند تیشه اش را / کشتند ریشه اش را / کوهش به باد دادند / آن مرد با وفا را

 

دیدم هزار شیرین / مانند کاک شیرین / اما نبود فرهاد / شیرین دلربا را

 

یاران! به خواب رفتیم / بر روی آب رفتیم / باید به چشمه برگشت / این راه اشتبا را

 

این بخت ما نبوده / این قرعه مال ما نیست / بر ماست تا دوباره / جبران کنیم خطا را

 

کوته دلان بدانند / فردای روشنی هست / ذلت همیشگی نیست / مردان با خدا را

 

غُربتی= شخص خاص

اشتبا= اشتباه


ح.ا:کاک سوغات کرمانشاهه. نخریدم نخوردم نیاوردم.شرمنده همگی بویژه مادر خانمم


فرهاد و شیرین

من از داستان اسطوره ای فرهاد و شیرین خیلی خوشم میاد. بگذریم از عاشقانه بودنش، یه چیزی توش هست که منو جذب میکنه. اگرچه شیرین به خسرو دلبستگی دارد اما با شیطنت یه نیم نگاهی هم به فرهاد دارد. اما فرهاد صرف نظر از عشق شیرین به خود، به او دلبستگی دارد. تا آنجا که رشوه گزاف خسرو را برای فراموش کردن شیرین نمی پذیرد و در عوض شرط خسرو را که کندن کوه بیستون بعنوان تنها راه رسیدن به شیرین است را با جان و دل می پذیرد. وقتی هم که با فریبکاری خسرو مبنی بر فوت شیرین کندن کوه را دیگر بیهوده می بیند، وصال را تنها بر روی کره خاکی جستجو نمی کند. او میداند که شیرین بخشی از وجود و حیات اوست و به دنبال وصال شیرین در سرای باقی از جان شیرین گذشته و خود را از بالای کوه به پایین پرت میکند.


قبلا گفتم دلتنگ بیستون شده ام و میخواهم به دیار فرهاد بروم. حالا دارم میرم. یه چند روزی نیستم. دلم برای دوستان تنگ می شود اما به یاد همگی هستم.


این شعر شرح حال دل من در توصیف بیستون بدون فرهاد است.

لطفا با سعه صدر بخوانید. ممنون همگی هستم.

 

چــرا ای کــوه خاموشی تو امشب    به تنهـــــــایی همــــآغوشی تو امشب؟


یکی هـر شب در اینجا تیشه میزد      چـــــــــــــــرا او را فراموشی تو امشب؟


خــودم دیـــدم که مـردی کوه میکَند     به انکـــارش چه می کوشی تو امشب؟


چــــرا ای مــاه امشب پشت ابری؟     نه مهتـــابی! سیـــه پوشی تو امشب


یکی گفتا به من ناگـاه: خامــــوش!     گمانــــم سخـــــت ناهوشی تو امشب؟


نمی بینی چه غــم افتـاده در کـوه      در این ماتـم چه می جوشی تو امشب؟


بــه یاد ِ آنــکه افتـــــاد از سر ِ کوه      مـــــــی ِ انـــدوه می نوشی تو امشب


یکــی فرهاد اینجـــــــا کـــوه میکَند      خبــر آمد چـــــه می کوشی تو امشب؟


که شیرین مُرد و کوهت ناتمامست      به بـاطل تیشــــه بر دوشی تو امشب


به خــــود گفتا که ای فرهاد بایــــد       شــــــراب دیگـــــری نوشی تو امشب


اگـر از جان ِ شیرین دست شویی       به شیــرینـت همــــآغوشی تو امشب



سوخت نوشت: از هر چی بگذریم حرف نون و آب واجب تره . یه کارت بنزین الان بیشتر به درد من میخوره تا این شعر آبکی و عشقولانه. کاریکاتور پایین هم همین رو میگه .



ح.ا.1: این جمله رو تو فیس بوک دیدم شما هم مطالعه بفرمایید. برداشت آزاد است. برداشت من در راستای طرح امنیت اخلاقی بود.


خواستند تا بوس و آغوش را از عشق بگیرند. افسوس تنها عشق را از بوسه و آغوش گرفتند.


ح.ا.2: یه فرشته زمینی راهیه بهشت شد. به وبلاگ لحظه های ناب یه سری بزنید. مادری سایه مهرش را از سر مهربانی کوتاه کرد و رو به آسمان بال پرواز گشود.

ندا

ندا بودی چون ترا ندا نامیدند


ندا شدی چون ترا ندای دیگری یافتند


آن تولدت زیبا بود چنانکه بهار زندگی ات بود


این تولدت زیباتر بود همچنانکه بهار جاودانگی ات خواهد بود


                                                            تولدت مبارک ندا جان!

                                                               

میلاد شاه مردان

میلاد شاه مردان به دوستداران، عاشقان و پیروان راست کردارش مبارک باد


روز پدر و مرد را نیز به همه مردان و پدران نیک روزگار تبریک میگم


 

با علـی باش، علی محور دیــن است     با علی باش علی خــــــــــوب ترین است


با علی باش اگــــر عشــق بهشتــی     چون علی صاحب فـــــــردوس برین است


با علی فارغ از این خـاک و فلـک باش     گنــــــج ِ حق است علی، بیشترین است


کس نشد مثــل علی محــــرم اسرار      قلــب و چشمان علی جملــه امین است


هیـــــــچ ماننـــــد ِ علی مـــرد نباشد      مـــرد جنگ است ولی خاک نشین است


جز علی کیست کــه در راه شـریعـت      بستــری خفت که چـــل تیــغ کمین است


جز علی کیست که با اینکه امیرست      بیــل در دسـت، عـــرق روی جبیـن است


جز علی کیست که در کوچه، یتیمـان      را بغـــل کرده ســـــر ِ دوش نشین است


جز علی کیست که بر تخت خلافـــت      پینـــه بر کفش زنــد. مــــرد نه این است؟


جز علی کیست که چونان پدری نیک      دست مهرش به سر ِ هـرکه غمین است


از علی هــــــر چه بگوییم قلیل است      با علی هر صفــــت ِ نیــــک قــرین است


با علی باش اگــــــر در پــی ِ گنجــی      چون علی شاه جهـان ، شاه زمین است



 

پدر نوشت: میگن تا پدر نشوی قدر پدر ندانی. برای خودم متاسف شدم وقتی پسرم یکماهه بود و پدرم را از دست دادم. وقتی قدر پدر را دانستم که جز خاک مزار و مشتی خاطره های نامهری من در حق پدر چیزی در دامن نداشتم. افسوس دیر فهمیدم.

خدایا! از او بخواه مرا عفو کند. همانطور که وقتی زنده بود بخشش همیشه شامل حالم بود. چون به یاد ندارم روزی مرا تادیبی کرده باشد که ای کاش کرده بود.



ح.ا: جهت اطلاع خانمها که می خواهند برای برادر ، پدر یا شوهرشان کادوی روز مرد بخرند، مراجعه کنند به عکس پست قبلی. بصورت تصویری و کاربردی کادوهای متداولی که در این روز داده می شود مشخص شده است.

یکی بود یکی نبود

یکی بود ، یکی نبود ،  اما خدا بود


یکی سفید بود ، یکی سیاه بود ، اما خدا بیرنگ بود


اونکه سفید بود خوشحال بود ، اونکه سیاه بود غمگین بود ، اما خدا مهربان بود


اونکه خوشحال بود مغرور بود ، اونکه غمگین بود محروم بود ، اما خدا عادل بود


اونکه مغرور بود همه چی داشت،  اونکه محروم بود هیچی نداشت، اما خدا خوش حساب بود


اونکه همه چی داشت با خدا نبود ، اونکه هیچی نداشت با خدا بود ، اما خدا ، خدا بود


اونکه با خدا نبود انگار خدا میدیدش، اونکه با خدا بود انگار خدا نمی دیدش، اما خدا بینا بود


اونکه با خدا نبود پیر شد و سیر نشد،  اونکه با خدا بود سیر نشد و پیر شد، اما خدا سیر بود و پیر نبود


عاقبت یه روز

اونکه پیر شد و سیر نشد مُرد و از دنیا رفت ، اونکه سیر نشد و پیر شد هم مُرد و از دنیا راحت شد


اما خدا هنوز بود.  تنها خدا بود. تنهای تنها .


همانکه در کودکی به ما میگفتند یکی بود و یکی نبود


وقتی پرسیدیم: اون یکی کی بود؟  گفتند :غیر از خدا هیچکس نبود


 

ح.ا.1: اگر فکر می کنید شما اردک زشت اجتماع هستید باید عرض کنم درست حدس زده اید. وگرنه خدا هیچکس را زشت نیافریده و زشتی زاییده خیال ماست. آنکه آن بالاست اهل باند بازی نیست و دنیا را با آخرت چنان گره زده است که هنوز یه پایمان این دنیاست اون پایمان در آن دنیا در حال حساب پس دادن است. دوستان! کمی انصاف داشته باشیم و کلاه مان را بجای اینکه هرروز بالاتر بگذاریم کمی قاضی کنیم.


ح.ا.2: تو وبلاگ یکی از دوستان بنام دنیای کابوس و رویا مطلبی رو میخاندم در وصف شب. دلم رفت که در مورد شب شعری بگویم که به طور اتفاقی وبلاگ استاد عزیزم کوروش مهربان را باز کردم. شعرش دگرگونم کرد و همانجا چیزی به ذهنم رسید که در ادامه مطلب گذاشته ام. استاد هم دیشب لطف کردند و به شعر من پاسخ داده اند.

ادامه مطلب ...