آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

داغ عشق



داغ آن عشقی که بر پیشانی است


آتش اش در سینه ام پنهانی است


 

اینکه فریادم بلندست: سوختم!!!


داد ِ من از عشق آن آبانی است


 

 

آبان: ماه تولد عشق من است.

جای پای آشنا


در آن کنج نگاهم جای پایی است


نشان از بودن یک دلربایی است



غریبان را در این خلوت گذر نیست


یقینا جای پای آشنایی است




:::: فقط می خواستم بعد چند روز آپ کرده باشم.

خاطره ی پرواز


آن روز که در چشم تو پرواز نمودم


زخمی شدم از باد ولی بال گشودم

 


می خواستم از چشم تو مهتاب ربایم


آنجا که رسیدم بخدا هیچ نبودم

 


بر خاک نگاهت همه ی بال و پرم ریخت


افتادم و مانند ملائک به سجودم

 

 


نرسیده از راه ، چشمان یار راه را بر دلم بستند.


وه که چه راهزنی است این نگاه گردنه گیرش !!!

باز هوایی شده ام

بازم از عشق تو ای خوب هوایی شده ام

 

خسته از بی تویی هایم، همه جایی شده ام

 

 

در خیالم به تماشای تو مشغول شدم

 

گرم چشمان تو و شعر سرایی شده ام

 

 


 

دلم رفت به یاد آن نازنین و این دو بیتی به خاطرم رسید


فی البداهه است می آید و می رود


دست من که نیست

بوسه از خال و لب یار


ما بوسه گرفتیم ، هم از خال و هم از لب


درجا دل و جان سوخت، هم از عشق و هم از تب

 


کفرست اگر سجده بر او ، باز بر او سجده نماییم


در سینه خدایی است، هم از یار و هم از رب

 

 


باز هم شعر کوروش عزیز و باز احساس نازک تر از موی آرمان

گلبرگ نگاهت


بیهوده نشد یاد تو در سینه چراغم


ای خوب! من از عشق تو تب کردم و داغم


 

گلبرگ نگاه تو مرا داده طراوت


بی مهر تو من شاخه ی خشکیده ی باغم

بیمار چشمانت


به چشمانت بدهکارم نمودی    از آن نازی که در کارم نمودی

 

شفایم در تماشــای تو گفتند    از آن روزی که بیمـارم نمودی

 

 

با داشتن این چشمها ، زبان دلم لال نمی شود.

رنگ چشمانت

رنگ ِ چشمان تو از رنـــگ بــــریست

 

مثل ما نیست، گمان چشم ِ پریست

 

 

هرچه چشمان من از غیر تُهیست

 

کار چشمان تو در عشوه گریست

 

 

در نگاه ِ هوس انگیز تو دل

 

در تمنای نگاه ِ دگریست

 

 

کام چشمم نشود پر ز شکر

 

هر نگاه تو شکر در شکریست

 

 

سوسن از چشم تو آموخت نظر

 

ورنه او هم به تو چشمش نظریست

 

 

در بیابان طلب کام ِ مرا

 

چشمه ی چشم تو چون ابر ِ تریست

 

 

بر سر سفره ی چشمت چکنم

 

وقتی از دیده دلم گشنه تریست

 

 

هرچه از چشم تو گوید قلمم

 

شرح یک کور ز چشمان پریست

 

 


:: آهنگ این روزهای وبلاگم را تقدیم میکنم به چشمانی که تاکنون آیینه روزگار به خود ندیده است.


باشد که در زلال آنها انعکاس تصویر عشق را هر روز و هر لحظه  سبزتر و بالنده تر تماشا کنم.

بانوی عشق

تا که مستم از تـــو ای بانوی عشق!

 

پیـــــش ِ پایـــت میزنم زانوی عشق

 

بس تماشاییست چشمت، می زند

 

بوسه بـر چشمان ِ تــو آهوی عشق

 

 

دل رفت آنجا که یاد جانان و عطر بانوی عشق در هوا لبریز است.


تقدیم به چشمانت که سرشار از زندگی است.

مهر جانان

گفتــم از جانان بگویم بهتـر است    نـام جانان جلــوه ی این دفتـــر است

 

عطــــر ِ جانان در فضای کلبــه ام    بهتـر از عطــــــــر  ِ گلاب قمصر است

 

سینــه ی ما محضر جانان ماست    چشم جانان قاضی این محضر است

 

در جدال ِ عشـق با جانـان ِ جان    هرچـه باشـد او کمــاکان افسر است

 

حرف ِ آخر اینکه در قامــــوس مـا     مهـر  ِ جانان در دل و پا بر سر است

 

 

برای گفتن حرفهایی که دیر است شاید خیلی هم دیر نباشد.

بهر حال دیر شدن بهتر از دور شدن است.