آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

وقتی گم شدم


اخیرا احوال یک دوست را پرسیدم. گفت خودم نیستم و گمشده ام.


یادم اومد یه وقتی منم خودم را گم کرده بودم. به هر جایی سراغ داشتم سر زدم ولی اونجا نبودم.

هرچه بیشتر می گشتم کمتر پیدا میشدم، بخصوص وقت غروب که می شد بیبشتر گم میشدم.

واسه همین وقتی خورشید میرفت لای لحاف تازه می شدم عین خفاشها و راه می افتادم دنبال نشانی از خودم. آدمی که گم میشود به صورت غریزی به اصلش بر میگردد.


واسه همین شبا میرفتم قبرستون و کنار یه قبر آشنا می نشستم.

اوایل کمی می ترسیدم اما چون میدانستم یه جایی همین اطراف گم شدم  بازم میرفتم تا اینکه به مرور ترسم نیز ریخت.

دوستان! همین جا میگم مرده ها دوستان خوبی هستند. بجای اینکه نصیحتت کنند فقط گوش میکنند.

مسیر رفتنم از میان بخش قدیمی قبرستان بود که مربوط به قبور 30 ، 40 ساله بود با سنگهایی شکسته که پای هر گوری حفره ای بدست عوامل طبیعی ایجاد شده بود. شایدم کار خودشون بود. این رو هیچوقت ازشون نپرسیدم.

 آنقدر تاریک بود که راهم را راداری و از روی عادت پیدا میکردم.


شبی طبق عادت همان مسیر قبور قدیمی که دارای شیب تندی هم بود طی میکردم و در کوچه پس کوچه های افکارم پرس و جوی خودم را میکردم که ناگاه احساس کردم در حال افتادن در دره ای عمیق هستم.

یک آن احساس کردم میان زمین و هوا معلقم

ولی نه هنوز یک پایم روی زمین بود پس بسرعت خود را به عقب پرتاب کردم.

وحشت تمام وجودم را تسخیر کرده بود. کمی که بخود آمدم خود را کنار گودالی عمیق و عریض پیدا کردم. عمق گودال حتی در سایه کم ماه هم قابل رویت نبود.

از همان راه برگشتم و فردا خبردار شدم که شهرداری برای جلوگیری از تنش و درگیری بدون اطلاع  مردم شهر اقدام به تخریب قبرستان قدیمی شهر کرده بود. در واقع مساحت وسیعی به عمق زیاد را خاک برداری کرده بود تا راه بازگشتی برای اعتراض صاحبان قبور نمانده باشد.


خب به خیر گذشت اما خوبی اش این بود که خودم را پیدا کردم.

من کنار یک پرتگاه گم شده بودم و اگر لطف خدا نبود دیدار من و خودم به آن دنیا می افتاد.


بعد از آن جریان دیگه به خودم مثل یک مالک نگاه نمی کنم.

فهمیدم ما دست خود به امانت سپرده شده ایم. باید بیشتر مواظب خود باشیم.


و مخلص کلام:


گم شدی اما نمی دانی کجــــا        آن کجا اینجاست نزدیک خـــدا

چشم دل وا کن مگر پیدا شوی       رخت مجنون پوش تا لیلا شوی

آدمی تـا گــــم نشد پیــدا نـشد       سیب غفلت تا نخورد حـوا نشد

ای امانـت! گم شدی برگرد زود       مثل باران باش در آغــوش رود

 


بعدا نوشت: روز جهانی مادر را به مادران عزیز تبریک میگم.اینم تقدیم به همه سلاطین قلوب:

It has been said that a mother holds a child's hand for a short while

but a heart forever…

Love you all


ح.ا: یک وقتی خیلی علاقه به سینما داشتم. اما آنقدر سینمای ما فقیر شده است که سالهاست رغبت نمی کنم برم سراغ اون بیچاره. در ادامه مطلب یه کاریکاتور گذاشتم که هیچ ارتباطی با خاطره ای که گفتم ندارد. قسمم ندین دیگه.

فقط نمیدونم بعضیا که ده سال پیش گم شده بودند چرا فکر میکنند حالا پیدا شده اند. شایدم اصلا گم نشده بودن که حالا پیدا بشن. همه که مثل من سر به هوا نیستند که گم بشن.



نظرات 54 + ارسال نظر
یاس وحشی سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:31 ق.ظ http://yaasevahshi.blogsky.com

درود بسیار ...
خیلی پند آموز و راهگشا ... وجود خدا را می توان در همه ی لحظه ها حس کرد. فقط نباید گوشمان را بگیریم ...چشممان را ببندیم . حواس را مختل کنیم.

هزاران سلام

با خدا باشیم تا خدا با ما باشد
دستمان را از دست خدا بیرون نکشیم گم نمی شیم

✿kahrOoOoOoOba✿ سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ق.ظ http://kahrobaaaa.blogsky.com/

حالت خوبه؟

عالیه
از این بهتر ؟!

خواب باز سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ق.ظ http://هدزثحفهخدهسف.ذمخلسنغ.زخئ

اگه اینجوری نیگا کنیم هیچ وقت گم نمیشویم به گمانم
راستی خوش به حالت چه دل و جرئتی داری ها!!!

دل و جرات واسه چی؟
قبرستون رفتن؟
مرده ها که از زنده ها بی آزار ترند

مهرداد سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ق.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

فکر کنم دیگه اول باشم

حالا چرا تو قبرستون گم شده بودی؟؟
این همه جای قشنگ... میرفتی تو پارکی.. تو زیارتگاهی... یه جای قشنگ دیگه!!


حیف پول نیست بدی سینما!!!!

گفتم که
هر چی گم میشه به اصلش برمیگرده خب

حیف پول ، حیف وقت

شما در گذاشتن عکسهای باحال تو وبلاگت اولی عزیز

یاس وحشی سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ق.ظ http://yaasevahshi.blogsky.com

آرمان جان ، به روز شدم با یک طنز ...

اومدم خوندم
خیلی چسبید

سینا سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 ق.ظ http://omide-ma.blogsky.com

عجب ماجرایی بود...چه پیدا شدنی...
من هنوز هم علاقه مند به سینمام و هنوز هم میرم مطمئن باش یه چندتایی فیلم خوب پیدا میشه که بری ببینی.
کاریکاتور رو هم با توجه به حرفای ابطحی گذاشتی دیگه.
چماق بدستهای سابق دوربین به دست شدن

وقت گشتن و پیدا کردن خوبش رو ندارم
التبه مطمئن نیستم

نشنیدم اون چی گفته
ولی خوب گفته

نگین سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ق.ظ

سلام
خیلی وقته قبرستون نرفتم، فکر کنم 5 سال شده باشه.
همیشه یه بهونه جور میکردم واسه نرفتن
نمیدونم چرا!! دوس دارم برم ولی انگار یکی جلومو میگیره
منم روز مادر رو به همه ی مادران جهان تبریک میگم و امیدوارم که سایه ی مادر پدرامون همیشه بالای سرمون باشه

انشاله
هیچ سایبانی عزیز تر و پر مهر تر از سایبان مادر و پدر نیست

یه زن.. سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ http://yezan66.blogfa.com/

سلاممممممممممممممممممممممم

برادر من نمیگی یکی تو خونه تهناست و این داستانت رو می خونه و زهره اش می ترکد

داستانتون فوق العاده بود منم خوبه برم تو این قبرستونا شاید به خودم بیام و خودم رو بیابم

خدایا حالا حالاها گذر ما رو به این شهر خاموش نینداز

شرمنده ام آبجی!

ببخشید ولی جور دیگه نتونستم بنویسم

یه زن.. سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:03 ق.ظ http://yezan66.blogfa.com/

وبلاگت 180 درجه تغییر کرد و از فاز لوسب به فاز ترس تبدیل شد

جدی؟
خب خودت گفتی از فاز لوس بازی بیام بیرون

یه زن.. سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ http://yezan66.blogfa.com/

ای جونمممممممممممممم من دست تمام مادرای زحمت کش رو بوسه بارون میکنم مخصوصا مامانی خودم رو الهی همیشه زنده باشنالبته با پدرهاموناهر دوشون عزیزنبه امید روزی که خودمم مامان بشممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

دست اونا را باید بوسد و بر چشم نهاد
وجودشان رحمت است و چراغ خانواده اند

چه دختر خوبی دارند والدین شما
خداوند شما را برای آنها و آنها را برای شما نگهدارد

پاینده باشید
برای مادر شدنتان دعا میکنم

دیروز دختر بابا....امروز خانوم خونه سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ق.ظ http://lovely6566.blogfa.com

سلام آرمان جان این پست عالی بود
نمیدونم چرا اینقدر خوشم اومد
شعر هم خیلی قشنگبود.کلا به دلم نشست

شما لطف دارید
مرسی نگفتین ترسناک بود
شاد باشید و شادی بخش
عمرتان چون نوح بلند

ندا سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ب.ظ http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

جالب بود مرسی

خواهش میکنم

Ghasedak سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 ب.ظ http://earsplitting-silence.blogsky.com



سلام داداش آرمان

مــــــــــــــــــــــامـــــــــــــــــــــــان

سلام آبجی! خوبی؟
آره مادر همان مامان که میگی
چقدر دلم میخواست دوستان همه این روز را بهم یادآور میشدند

خدا شما را واسه پدر و مادرتان نگه دارد

فریناز سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:40 ب.ظ

عکس یه ابر بارونی رو یادت رفته ها
.
.
.
.
.
جالب بود!اتفاقا هم امروز هم ۱شنبه اون هفته رفته بودم قبرستون!تنهای تنها

اما انگار زیر سنگم نیست!
خودم آب شده رفته تو زمین

نقاشیم خوب نیست وگرنه میکشیدم

شب برو حتما حاجت میگیری
دیدی که من هم شب پیداش کردم

کوروش سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ http://korosh7042.blogsky.com/

ما دست خود به امانت سپرده شده ایم.

گورستانی که دل نامندش نیز،ایکاش به دست شهردار آن تخریب میشد
گاه ما هم نیاز به چنین کارهائی داریم

شوک این دوربین را تو بدن خودم احساس کردم
واقعاهر سه بخش پست امروز به دلم نشست
البته من با کار شهرداری نه اینقدر عمیق. ولی موافقم. اگر قرار باشد
گور ادمیان سالها بماند .تصور کن چقدر زمین برای راه رفتن کم میشد

دلت به عادت قدم به شادگاهها. همیشه به راه باد

بذار کمی دیگه شاگردیه شما بکنم بعد ببین چی میشم استاد مهربانی!


کاش یکی هم این دل ما را شخم بزند
انگار گورستان هزاره ساله شده

وحید زایری سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:18 ب.ظ http://goldoost1772.persianblog.ir/

سلام
قبرستون رفتن خوبه چون آدم رو به یاد مرگ می اندازه و این که روز به روز داره وقت کی گذره و اون هنوز تعهدی رو که نسبت به خودش و خدا و جامعه داره انجام نداده !
کاریکاتوره هم خیلی باحال بود !فک کنم میگه که آدما متمدن هم بشن باز توی سر هم میزنن ! یه روز با چماق و یه روز با مولتی مدیا !! البته منظورم از این آدما بیشتر یه آقای بانمکیه که از ده اومده . ولی اسمشو نمیگم !
التماس نکن ... نمیگم دیگه !

قبرستون حرف نداره
هرچی اضافیه اونجا میشه پیداش کرد

جان من بگو اون کیه
نکنه همون نمکیه که نان خشک میخره میبره ده شون نون به نرخ روز میفروشه

کرگدن عاشق سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:24 ب.ظ http://www.fonex.blogsky.com

حیف وقت که توی سینما تلف بشه
جمله ی آخرت خیلی قشنگ بود
توی نوت موبایلم save کردم

قربان کرگدن عاشق بشم که سیوش را انگلیسی می نویسه موبایلش رو فارسی
قشنگی در مردمک چشمانت است عزیز

فاطمه سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:34 ب.ظ

بازم خوبه توی قبرستون شما یه چاله پیدا میشه که ادم خودشو توش بندازه تو قبرستون ما یه سوراخ موش هم پیدا نمیشه تمام سوراخ موشها رو میفروشن 5 یا 6 میلیون حداقل، هر چی به ورودی قبرستون نزدیکتر باشه قیمت بالاتر میره خلاصه اینکه ادم از اینکه بمیره پشیمون میشه چون وقتی بمیری کسی برات گریه نمیکنه همه برا اون پولی که بابت قبر باید برات بدن گریه میکنن من وقتی میرم قبرستون تازه خودمو گم میکنم چون میدونم اگه بمیرم قبرم باید بره اخر قبرستون چون پول ندارم قبر خوب بخرم بعدشم دیگه هیچکس نمیاد سراغم اخه تا اخر قبرستون خیلی راه باید برن حالا موندم بمیرم یا زنده بمونم
هم زنده موندم درد سر داره هم مردنم

آخه اشکم در آمد
اینجور که شما نوشتین آدم تا زنده است بد نیست واسه مرده خودش گریه کنه
چون مردن یه عزاست،
مصیبت کفن و دفن مرده اش یه عزاداریه دیگه است واسه بازمانده هاش

پس برای شادی روح خودمان جمیعا صلوات

فریناز سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:55 ب.ظ

من که پسر نیستم شبا بتونم تا هر وقت بخوام برم بیرون

امروز رفته بودم توی یه قبر...

اونجا هم نبود!

هییییییییییییییییییییی.....

اتفاقا قبرستون تنها جاییه که نه از طرح امنیت اجتماعی خبری هست نه از اراذل و اوباش
شاید یه چند تایی معتاد عارف مسلک پیدا بشه اما کاملا امن است
اینا تجارب ذی قیمتی است که دارم رایگان در اختیارت میذارم
بدردت میخوره
ناسلامتی یه وقتی دکتر بودم

نازنین سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ب.ظ http://sokoot989.blogfa.com

سلاآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآام
منم چند بار خودمو گم کردم ولی نتونستم پیدام کنم
اینجور موقع ها رفتن به قبرستون و دیدن عزیزان رفته خیلی خوبه
خوشبحالتون ما که نمیتونیم شبا بریم مردا میتونن
تازه اینجا در صحن رو قبل غروب میبندن
حتی نذاشتم پیش بابابزرگم شب اول بمونیم تا تنها نباشه

خب خیلی خوبه که شما تونستین خودتونو زود پیدا کنین
خدا واقعا بهتون رحم کرده ، اینطور وقتا آدم خدا رو خیلی خوب حس میکنه

راستی از این به بعد یه آدرسی ، شماره تلفنی چیزی، بذارین توی جیبتون تا اگه خدای نکرده دوباره خودتونو گم کردین زودتر پیدا کنین

به نصیحتت حتما عمل میکنم
فعلا که دستم تو دست بابا خداست
ولی هنوز شیطنتهای کودکی قلقلکم میدن

نگین سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ب.ظ http://hobaaab.blogsky.com

من یه سوال دارم
احیانا بانوی عشق کجان؟؟؟؟؟
اقا ارمان جواب بده لطفا
حباب اپه

بانوی عشق همیشه هستند
ایشان خورشید اینجایند

من که اومدم

ستوده سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:55 ب.ظ http://saba055.blogsky.com/

سلام آرمان خان .
مواظب باش یک دفعه ندزدنت چون امانت هستی وممکنه مامانت شاکی بشه
اینقدر کودکی کودکی نکنید حرصم میگیره از این آرزوهای محالی که دارید
کودکی تمام شد پس لطفا بزرگی کنید

همه امانت دست هم هستیم اونکه شاکیه خداست

کودکی بازیگران بهتری بودیم
نقش بزرگی بر اندام ما بزرگ است
البته منظورم خودم بود
شما به درجه معلمیت رسیدید ما هنوز شامربع هم نیستیم چه برسد به شاگرد بودن

فرخ سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:18 ب.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

ما کم پیش میاد که گم بشیم ... معمولا آدمای ناقلا و آرزوهای مختلف ما رو میدزدند ... ما رو می دزدند و اون وقت گمگشتگیها شروع میشه ... برای پیدا کردن خودمون باید از قید و بندها رها شد .
البته نمیشه و سخته !! من هر وقت که توسط نازنینی و یا آرزویی ربوده شدم ُ فقط بندها رو پاره کردم .
یادم نمیاد گم شده باشم ... اما میدونم که مردگان هم در این دوره کمک زیادی از دستشون برنمیاد

پس شما سرقت میشدین
یعنی ادم ربایی
اینکه بدتر از گم شدن است
حالا واسه ازادی تان چقدر باج میخواستند

Ghasedak سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:14 ب.ظ http://earsplitting-silence.blogsky.com


مرسی من خوبم شما خوبی ؟؟؟

خیلی ممنون انشاالله که شما و همسر گلتون هم همیشه سالم و سلامت باشید

ممنون و سپاسگزارم ابجی!

شبنم سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 ب.ظ http://seven-stones.blogsky.com


نمیدونم چرا هیچی به ذهنم نمیرسه که بگم

واسه پست آخرمم همین اتفاق افتاد
انگار مغزم خالی شده

به نظر کم انرژی شدی
چون دیر به دیر اپ میکنی

Ghasedak سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:22 ب.ظ http://earsplitting-silence.blogsky.com


یعنی ما الآن باید تفاوت های بین دو عکسو بگیم ؟

عکس گویاست
نیاز به هیچ توضیحی ندارد ابجی

pink سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:23 ب.ظ

وای چه دست نازی داشت

دست نی نی ها همه نازند
بزرگ میشن الوده میشن

مهسا چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ق.ظ http://deleasemooni.blogsky.com

دوستان! همین جا میگم مرده ها دوستان خوبی هستند. بجای اینکه نصیحتت کنند فقط گوش میکنند.
خیلی از این جمله خوشم اومد
منم آپم..بیااااااااااااااااااا عزیزم

ویس چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ق.ظ

منم خیلی گم میشم بین تمام تصاویر بیرونی و درونی خودم.تصاویری که در دنیا می بینم و دوست ندارم.وخیال های درونیم که بسیار دوست دارم و مرا از نقاب بیرونیم دور می کند.گاهی بین این دو دنیا مثله میشم.تا بیام وصل کنم دوباره تکرار..فرسایش زیادی داره برام.

باید یه جایی را برای پیدا شدن انتخاب کنی
من نمی گم قبرستون جایی است که میشه هر گمشده ای رو پیدا کرد
شاید برای شما کافی شاپ مناسب ترین جا باشه
سعی کن آنجا را پیدا کنی

فریناز چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ق.ظ

با کاری که امروز کردم خوابم نمی بره!

آخه یکی نیست بگه دختر دیوونه واسه چی رفتی تو قبر!!!!



این از اون کارا بود

یعنی اینقدر بحرانی شدی

گل مریم چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:08 ق.ظ

من عاشق قبرستونم... این یه چیز طبیعیه... هممون همین طوریم... یه بعد از وجودمون که نادیدش می گیریم!
نشستن و قدم زدن اون جا لذتی داره که...
و اما شما! من شک دارم خودتونَ پیدا کرده باشین
خدا به خیر گذروند... چاله و گود برداریّ این حرفا...

چطور فکر کردین هنوز خودم را پیدا نکردم ؟!

نکنه منو جایی دیگه غیر از اینجا دیدین ؟!!!

comix چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ http://reminders.blogsky.com/

جناب آقای امانت سلام!
داستان مخوفتون باعث میشه که ما شب خوابمون نبره ...!
پس این گم و گور شدن که میگن قضیه اش اینه...!
چه جالب!

شرمنده
از این پاستوریزه تر دیگه نمیشد

قضیه من اینه تا بقیه چی باشه

comix چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ق.ظ


راستی نمیشه این ح.ا نباشه؟! کلا !
ح.ا مخفف چیه؟!

واسه چی؟

ح.ا یعنی حرف اضافه. مگه چشه ؟!

آسمون شب چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ق.ظ http://jesarate-eshgh.blogsky.com

سلام داداشی
من اومدم خوبی؟
مثل همیشه پرمعنا و زیبا نوشتی
کاش قدر زندگیمونو بدونیم و بیشتر به یاد نعمتهای خدا باشیم بجای اینکه فقط از خدا بخاطر نداده ها و داده هایی که ازمون گرفته شکایت کنیم
شاد باشی

رسیدن بخیر
از اومدنت خوشحال شدم
اینکه سالم و سلامت هسی یک دنیا ارزشمند است

شادی هایت روزافزون
دلت تابناک

comix چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ق.ظ

ببین خودت داری می گی حرف اضافه ! توجه کن : " اضـــافــــه "
پس نگو دیگه !
دلیلش هم اینه که ... ! خب واضحه دیگه ...!
مال این پستت رو نمی گما ... گفتم که کلاً ...
آخر عاقبت نداره ...!
... !
Yes!

آخرش ف ی ت ره دیگه
اونم فدای سر دوستان خوبی مثل شما

خدا همین نزدیکی هاست چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 ب.ظ http://kumail.blogsky.com

حالا چرا تو قبرستان خودتو پیدا کردی؟

فکر میکردم هرکجا باشم آخرش گذرم اونجا میوفته

وحید زایری چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ب.ظ http://goldoost1772.persianblog.ir/

سلام
با یه مطلب کوچولوی طنز به روزم !

اومدم عزیز

comix چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ http://reminders.blogsky.com



آخر تر هم داره ها!!
فکر خودت نیستی فکر ما باش !!

نترس
مگه تازه نتی عزیز؟

جیگر هم خوب چیزیه

comix چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ب.ظ http://reminders.blogsky.com

اینم دوس داشتم :
با خدا باشیم تا خدا با ما باشد
دستمان را از دست خدا بیرون نکشیم گم نمی شیم

---
داستانت هم دوس داشتم ، دقیقا یه زمانی اینجوری به قول تو گم شدم و پیدا شدم...
اون دوران گمشدگی خیلی بده و اگه خدا به داد آدم نرسه ....
هی چقدر خوبه خدا هست...

خوبیش همینه
چون همیشه خدا هست و چون هست دلامون آرومه
میشه گفت جواب اون یکی کامنتت هم میتونه باشه

ZiZo0o چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:05 ب.ظ



وای از مادر نگو که :
عمرمه
جونم
زندیگه
هستیمه
فرشته نجاتمه
عاشقشم
یه دونه امه

میپرستمش.



امیدوارم همیشه سایه اش بالا سرم باشه

چه ستایش زیبایی

آنقدر قشنگ گفتی که حسرت یک لحظه مادر بودن را خوردم
آفرین به تو

خدا واست نگهدارشون

comix چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ http://reminders.blogsky.com

نچ! جواب اون یکی کامنتم نیست! یعنی کاملا نیست ، نصفه هست!

و اما در جواب جواب اون یکی کامنتم هم باید بگم که :
می ترسم
نه تازه نت نیستم مویز!
خیلی گشتم ولی چیزی به اسم جیگر در این حیطه پیدا نکردم!
بهر حال تفاوت نظره کاریش نمی شه کرد!!

من فکر میکردم تا خدا داریم چیزی کم نداریم
حالا شما می فرمایید کاملا نیست. نصفه است

اینطور که شما می فرمایید فکر کنم نصف خدا تو دله نصفش تو جیگره

comix چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:28 ب.ظ http://reminders.blogsky.com


بسی خندیدم!!

نه همون فکر شما درسته.

ولی منظورم این بود که آدم چون خدا داره که هر کله شق بازی در نمیاره خب خدا عقل هم داده. البته اصلا منظورم به تو نیستا. الان دیگه قضیه کلی شد، شما هم جز کل نیستی

ببین ابجی من همون اول دو زاریم افتاد منظور شما چیه
اما راستش نمی تونم حرف دلم را نزنم
اگه نگم دق میکنم
شما هم راضی نشو این داداشت به این زودی ناکام تلف بشه

مرسی از همراهی ات

comix چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:00 ب.ظ http://reminders.blogsky.com

خب چون راضی نمی شم این همه سخنرانی کردم که "ح.ا نگو" !!
قضیه دق کردن هم درست
ولی ...!
...!
اینه که کا رو خراب میکنه!!
:)))

اصلا بذار بسپاریمش بخدا
هر چه باداباد

چطوره؟

یه پریشان گو چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:12 ب.ظ http://numb.blogsky.com/

دلم که گرفت هیچ، موهای بدنم هم سیخ شد !

بسی شرمنده

قصدم این نبود

کافه چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 ب.ظ http://www.kafekaghazi.iranblog.com

سلام لیلا جان حالت خوبه؟مر30 که گهگداری به من بیچاره نظری میندازی...بدون که خیلی برام مهمه توی وب خانه ببینمت...باتبادل لینک موافقی؟
جان؟
موافقی؟
اوکی.....
مبارکه...
باچه اسمی؟

لیلا ؟ من ؟

کافه چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:16 ب.ظ http://www.kafekaghazi.iranblog.com

سلام..نه من اشتباه اومئم نه تو....با تبادل لینک موافقی؟اگه آره منو با نام«کافه کاغذی»بلینک....خبرم کن....بای

بذار کمی رفت و شد کنیم
شاید به مذاق هم خوش نیامدیم
برای لینک کردن فرصت بسیار است عزیز!

یاس عاشق چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:47 ب.ظ http://www.yaseeasheg.blogfa.com

سلام وب با حالی داری خواستی به منم سربزن

هدف داری یا نه؟ چقدر حاضری سختی هارو تحمل کنی واسه رسیدن به هدفت
بروزم منتظر شما دوستان

مگه میشه بدون هدف بود

comix چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:34 ب.ظ http://reminders.blogsky.com

موافقم !

پس پیش بسوی آینده
با توکل بر خدا

مسعود چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ب.ظ http://greenoranoos.blogsky.com/

سلام آرمان عزیز

منو ببخش که این روزا کم میام پیشت
به خدا بی تقصیرم خلاصه اوضاع ترم آخریه دیگه

راستم منم بعضی وقتا خودمو گم می کنم و به نظرم یه دوست خوب همیشه می تونه کمک بکنه تو این جور مواقعی

دوست دارم آرمان من

درود بر مسعود عزیز
شما به درسا برسین ما خشنودتریم
انشاله لابلای کتابا گم نشین
شما عزیزید داداش

گل مریم چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ

من نظر قبلی رو تو دانشکده براتون گذاشتم! با کامپیوتر سایت! مثل این که جای اَ و اُ رو اشتباه زدم!
به هر حال... مهمه؟! نه

به نظرم بجای َ ُ از "و" استفاده کنید بهتر و راحتره

من که فهمیدم شما چی میگید. مهم اینه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.