می گذرد از خیال ، حس پر از خواهشم
تا مگر از چشم او ، جام دگر درکشم
پای دلم مانده در لای گِل ِ حسرتم
از طرفی سینه ام تا به سرم آتشم
می شکند اشتیاق شیشه ی دلواپسی
خالی ام از تیر عشق، در عوضش آرشم
بوسه زنم بر هوا ، تا ببرد نامه ام
باد سلیمان رسد، شاید از آن مهوشم
درود بسیار
شنگین کلک هم بوسه بر باد سلیمان سپرده است
اما به گمانم که تیر آرش قابل اعتماد تر باشد
هردو بجا و لازم است
چه آخر باحالی بودا

کلا مهوش دوست دارم
و دیگه ؟!
گز چی؟
چرا دیگه از جان جانان و بانو خبری نیست!
منم نمیدونم
چه عکس قشنگی.....بدیع بود و جالب....
مرسی
خیلی قشنگ بود
عکسشم ای نی نیه خیلی نازه
سپاس از نگاه زیبا بین تان
چه عکس قشنگی دوستش داشتم کلی هم قربون صدقش رفتم
الهی الهی ...