اگر در گوشه ی چشمت نشینم
چو مرغی از نگاهت دانـــه چینم
مــــرا مهمان ِ آب چشمه ات کن
مگـــر خــــود در زلالت بـــاز بینم
قصه ی چشمان تو تمامی ندارد.
کلاغ قصه ام در راه گرفتار چشمان تو گشته است. حالا حالا به خانه نمی رسد.
ای بابا...
با باباش چیکار داری؟
دیدگانت را نبند ، نگاهت را ندزد ، تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم از گوشه ی چشمانت تلاوت می شود .اینها تقدیم به عشقم که هر چه دارم همه برای اوست
قربانت بانو!خاکساریم
سلام به به بانو جان هم که آمدند و اینجا را منور فرموندنحکایت شیرینی ست حکایت ِ کلاغ و رسیدنش به خانه
چراغ اینجا به لطف ایشان همیشه روشن استممنون نگین جان
قصه چشمانش را عالم وآدم میداند ودر بلاگ اسکای عشق آرمانی آرمان معروف شده بهتر نیست کتابی در این زمینه منتشر کنید .سلام آرمان خان
چشم بانو!به وقتش حتما
سلامتی برای بانو و شمابا ستوده جون موافقماسم کتابشم بذارید "چشمهایش"
هر اسمی که چشم او در ان باشد عالی استانشاله
ای بابا...
با باباش چیکار داری؟
دیدگانت را نبند ، نگاهت را ندزد ، تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم از گوشه ی چشمانت تلاوت می شود .













اینها تقدیم به عشقم که هر چه دارم همه برای اوست
قربانت بانو!

خاکساریم
سلام

به به بانو جان هم که آمدند و اینجا را منور فرموندن
حکایت شیرینی ست حکایت ِ کلاغ و رسیدنش به خانه
چراغ اینجا به لطف ایشان همیشه روشن است
ممنون نگین جان
قصه چشمانش را عالم وآدم میداند ودر بلاگ اسکای عشق آرمانی آرمان معروف شده بهتر نیست کتابی در این زمینه منتشر کنید

.
سلام آرمان خان
چشم بانو!
به وقتش حتما
سلامتی برای بانو و شما
با ستوده جون موافقم
اسم کتابشم بذارید "چشمهایش"
هر اسمی که چشم او در ان باشد عالی است
انشاله