اخیرا احوال یک دوست را پرسیدم. گفت خودم نیستم و گمشده ام.
یادم اومد یه وقتی منم خودم را گم کرده بودم. به هر جایی سراغ داشتم سر زدم ولی اونجا نبودم.
هرچه بیشتر می گشتم کمتر پیدا میشدم، بخصوص وقت غروب که می شد بیبشتر گم میشدم.
واسه همین وقتی خورشید میرفت لای لحاف تازه می شدم عین خفاشها و راه می افتادم دنبال نشانی از خودم. آدمی که گم میشود به صورت غریزی به اصلش بر میگردد.
واسه همین شبا میرفتم قبرستون و کنار یه قبر آشنا می نشستم.
اوایل کمی می ترسیدم اما چون میدانستم یه جایی همین اطراف گم شدم بازم میرفتم تا اینکه به مرور ترسم نیز ریخت.
دوستان! همین جا میگم مرده ها دوستان خوبی هستند. بجای اینکه نصیحتت کنند فقط گوش میکنند.
مسیر رفتنم از میان بخش قدیمی قبرستان بود که مربوط به قبور 30 ، 40 ساله بود با سنگهایی شکسته که پای هر گوری حفره ای بدست عوامل طبیعی ایجاد شده بود. شایدم کار خودشون بود. این رو هیچوقت ازشون نپرسیدم.
آنقدر تاریک بود که راهم را راداری و از روی عادت پیدا میکردم.
شبی طبق عادت همان مسیر قبور قدیمی که دارای شیب تندی هم بود طی میکردم و در کوچه پس کوچه های افکارم پرس و جوی خودم را میکردم که ناگاه احساس کردم در حال افتادن در دره ای عمیق هستم.
یک آن احساس کردم میان زمین و هوا معلقم
ولی نه هنوز یک پایم روی زمین بود پس بسرعت خود را به عقب پرتاب کردم.
وحشت تمام وجودم را تسخیر کرده بود. کمی که بخود آمدم خود را کنار گودالی عمیق و عریض پیدا کردم. عمق گودال حتی در سایه کم ماه هم قابل رویت نبود.
از همان راه برگشتم و فردا خبردار شدم که شهرداری برای جلوگیری از تنش و درگیری بدون اطلاع مردم شهر اقدام به تخریب قبرستان قدیمی شهر کرده بود. در واقع مساحت وسیعی به عمق زیاد را خاک برداری کرده بود تا راه بازگشتی برای اعتراض صاحبان قبور نمانده باشد.
خب به خیر گذشت اما خوبی اش این بود که خودم را پیدا کردم.
من کنار یک پرتگاه گم شده بودم و اگر لطف خدا نبود دیدار من و خودم به آن دنیا می افتاد.
بعد از آن جریان دیگه به خودم مثل یک مالک نگاه نمی کنم.
فهمیدم ما دست خود به امانت سپرده شده ایم. باید بیشتر مواظب خود باشیم.
و مخلص کلام:
گم شدی اما نمی دانی کجــــا آن کجا اینجاست نزدیک خـــدا
چشم دل وا کن مگر پیدا شوی رخت مجنون پوش تا لیلا شوی
آدمی تـا گــــم نشد پیــدا نـشد سیب غفلت تا نخورد حـوا نشد
ای امانـت! گم شدی برگرد زود مثل باران باش در آغــوش رود
بعدا نوشت: روز جهانی مادر را به مادران عزیز تبریک میگم.اینم تقدیم به همه سلاطین قلوب:
It has been said that a mother holds a child's hand for a short while
but a heart forever…
Love you all
ح.ا: یک وقتی خیلی علاقه به سینما داشتم. اما آنقدر سینمای ما فقیر شده است که سالهاست رغبت نمی کنم برم سراغ اون بیچاره. در ادامه مطلب یه کاریکاتور گذاشتم که هیچ ارتباطی با خاطره ای که گفتم ندارد. قسمم ندین دیگه.
فقط نمیدونم بعضیا که ده سال پیش گم شده بودند چرا فکر میکنند حالا پیدا شده اند. شایدم اصلا گم نشده بودن که حالا پیدا بشن. همه که مثل من سر به هوا نیستند که گم بشن.
درود بسیار ...
خیلی پند آموز و راهگشا ... وجود خدا را می توان در همه ی لحظه ها حس کرد. فقط نباید گوشمان را بگیریم ...چشممان را ببندیم . حواس را مختل کنیم.
هزاران سلام
با خدا باشیم تا خدا با ما باشد
دستمان را از دست خدا بیرون نکشیم گم نمی شیم
حالت خوبه؟
عالیه
از این بهتر ؟!
اگه اینجوری نیگا کنیم هیچ وقت گم نمیشویم به گمانم
راستی خوش به حالت چه دل و جرئتی داری ها!!!
دل و جرات واسه چی؟
قبرستون رفتن؟
مرده ها که از زنده ها بی آزار ترند
فکر کنم دیگه اول باشم


حالا چرا تو قبرستون گم شده بودی؟؟
این همه جای قشنگ... میرفتی تو پارکی.. تو زیارتگاهی... یه جای قشنگ دیگه!!
حیف پول نیست بدی سینما!!!!
گفتم که

هر چی گم میشه به اصلش برمیگرده خب
حیف پول ، حیف وقت
شما در گذاشتن عکسهای باحال تو وبلاگت اولی عزیز
آرمان جان ، به روز شدم با یک طنز ...
اومدم خوندم
خیلی چسبید
عجب ماجرایی بود...چه پیدا شدنی...
من هنوز هم علاقه مند به سینمام و هنوز هم میرم مطمئن باش یه چندتایی فیلم خوب پیدا میشه که بری ببینی.
کاریکاتور رو هم با توجه به حرفای ابطحی گذاشتی دیگه.
چماق بدستهای سابق دوربین به دست شدن
وقت گشتن و پیدا کردن خوبش رو ندارم

التبه مطمئن نیستم
نشنیدم اون چی گفته
ولی خوب گفته
سلام

خیلی وقته قبرستون نرفتم، فکر کنم 5 سال شده باشه.
همیشه یه بهونه جور میکردم واسه نرفتن
نمیدونم چرا!! دوس دارم برم ولی انگار یکی جلومو میگیره
منم روز مادر رو به همه ی مادران جهان تبریک میگم و امیدوارم که سایه ی مادر پدرامون همیشه بالای سرمون باشه
انشاله
هیچ سایبانی عزیز تر و پر مهر تر از سایبان مادر و پدر نیست
سلاممممممممممممممممممممممم






برادر من نمیگی یکی تو خونه تهناست و این داستانت رو می خونه و زهره اش می ترکد
داستانتون فوق العاده بود منم خوبه برم تو این قبرستونا شاید به خودم بیام و خودم رو بیابم
خدایا حالا حالاها گذر ما رو به این شهر خاموش نینداز
شرمنده ام آبجی!
ببخشید ولی جور دیگه نتونستم بنویسم
وبلاگت 180 درجه تغییر کرد و از فاز لوسب به فاز ترس تبدیل شد
جدی؟
خب خودت گفتی از فاز لوس بازی بیام بیرون
ای جونمممممممممممممم من دست تمام مادرای زحمت کش رو بوسه بارون میکنم مخصوصا مامانی خودم رو الهی همیشه زنده باشن
البته با پدرهامونا
هر دوشون عزیزن
به امید روزی که خودمم مامان بشممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
دست اونا را باید بوسد و بر چشم نهاد

وجودشان رحمت است و چراغ خانواده اند
چه دختر خوبی دارند والدین شما
خداوند شما را برای آنها و آنها را برای شما نگهدارد
پاینده باشید
برای مادر شدنتان دعا میکنم
سلام آرمان جان این پست عالی بود

نمیدونم چرا اینقدر خوشم اومد
شعر هم خیلی قشنگبود.کلا به دلم نشست
شما لطف دارید
مرسی نگفتین ترسناک بود
شاد باشید و شادی بخش
عمرتان چون نوح بلند
جالب بود مرسی
خواهش میکنم
سلام داداش آرمان
مــــــــــــــــــــــامـــــــــــــــــــــــان
سلام آبجی! خوبی؟
آره مادر همان مامان که میگی
چقدر دلم میخواست دوستان همه این روز را بهم یادآور میشدند
خدا شما را واسه پدر و مادرتان نگه دارد
عکس یه ابر بارونی رو یادت رفته ها
.
.
.
.
.
جالب بود!اتفاقا هم امروز هم ۱شنبه اون هفته رفته بودم قبرستون!تنهای تنها
اما انگار زیر سنگم نیست!
خودم آب شده رفته تو زمین
نقاشیم خوب نیست وگرنه میکشیدم
شب برو حتما حاجت میگیری
دیدی که من هم شب پیداش کردم
ما دست خود به امانت سپرده شده ایم.



گورستانی که دل نامندش نیز،ایکاش به دست شهردار آن تخریب میشد
گاه ما هم نیاز به چنین کارهائی داریم
شوک این دوربین را تو بدن خودم احساس کردم
واقعاهر سه بخش پست امروز به دلم نشست
البته من با کار شهرداری نه اینقدر عمیق. ولی موافقم. اگر قرار باشد
گور ادمیان سالها بماند .تصور کن چقدر زمین برای راه رفتن کم میشد
دلت به عادت قدم به شادگاهها. همیشه به راه باد
بذار کمی دیگه شاگردیه شما بکنم بعد ببین چی میشم استاد مهربانی!



کاش یکی هم این دل ما را شخم بزند
انگار گورستان هزاره ساله شده
سلام
قبرستون رفتن خوبه چون آدم رو به یاد مرگ می اندازه و این که روز به روز داره وقت کی گذره و اون هنوز تعهدی رو که نسبت به خودش و خدا و جامعه داره انجام نداده !
کاریکاتوره هم خیلی باحال بود !فک کنم میگه که آدما متمدن هم بشن باز توی سر هم میزنن ! یه روز با چماق و یه روز با مولتی مدیا !! البته منظورم از این آدما بیشتر یه آقای بانمکیه که از ده اومده . ولی اسمشو نمیگم !
التماس نکن ... نمیگم دیگه !
قبرستون حرف نداره
هرچی اضافیه اونجا میشه پیداش کرد
جان من بگو اون کیه
نکنه همون نمکیه که نان خشک میخره میبره ده شون نون به نرخ روز میفروشه
حیف وقت که توی سینما تلف بشه
جمله ی آخرت خیلی قشنگ بود
توی نوت موبایلم save کردم
قربان کرگدن عاشق بشم که سیوش را انگلیسی می نویسه موبایلش رو فارسی
قشنگی در مردمک چشمانت است عزیز
بازم خوبه توی قبرستون شما یه چاله پیدا میشه که ادم خودشو توش بندازه تو قبرستون ما یه سوراخ موش هم پیدا نمیشه تمام سوراخ موشها رو میفروشن 5 یا 6 میلیون حداقل، هر چی به ورودی قبرستون نزدیکتر باشه قیمت بالاتر میره خلاصه اینکه ادم از اینکه بمیره پشیمون میشه چون وقتی بمیری کسی برات گریه نمیکنه همه برا اون پولی که بابت قبر باید برات بدن گریه میکنن من وقتی میرم قبرستون تازه خودمو گم میکنم چون میدونم اگه بمیرم قبرم باید بره اخر قبرستون چون پول ندارم قبر خوب بخرم بعدشم دیگه هیچکس نمیاد سراغم اخه تا اخر قبرستون خیلی راه باید برن حالا موندم بمیرم یا زنده بمونم
هم زنده موندم درد سر داره هم مردنم
آخه اشکم در آمد
اینجور که شما نوشتین آدم تا زنده است بد نیست واسه مرده خودش گریه کنه
چون مردن یه عزاست،
مصیبت کفن و دفن مرده اش یه عزاداریه دیگه است واسه بازمانده هاش
پس برای شادی روح خودمان جمیعا صلوات
من که پسر نیستم شبا بتونم تا هر وقت بخوام برم بیرون

امروز رفته بودم توی یه قبر...
اونجا هم نبود!
هییییییییییییییییییییی.....
اتفاقا قبرستون تنها جاییه که نه از طرح امنیت اجتماعی خبری هست نه از اراذل و اوباش
شاید یه چند تایی معتاد عارف مسلک پیدا بشه اما کاملا امن است
اینا تجارب ذی قیمتی است که دارم رایگان در اختیارت میذارم
بدردت میخوره
ناسلامتی یه وقتی دکتر بودم
سلاآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآام

منم چند بار خودمو گم کردم ولی نتونستم پیدام کنم
اینجور موقع ها رفتن به قبرستون و دیدن عزیزان رفته خیلی خوبه
خوشبحالتون ما که نمیتونیم شبا بریم مردا میتونن
تازه اینجا در صحن رو قبل غروب میبندن
حتی نذاشتم پیش بابابزرگم شب اول بمونیم تا تنها نباشه
خب خیلی خوبه که شما تونستین خودتونو زود پیدا کنین
خدا واقعا بهتون رحم کرده ، اینطور وقتا آدم خدا رو خیلی خوب حس میکنه
راستی از این به بعد یه آدرسی ، شماره تلفنی چیزی، بذارین توی جیبتون تا اگه خدای نکرده دوباره خودتونو گم کردین زودتر پیدا کنین
به نصیحتت حتما عمل میکنم

فعلا که دستم تو دست بابا خداست
ولی هنوز شیطنتهای کودکی قلقلکم میدن
من یه سوال دارم

احیانا بانوی عشق کجان؟؟؟؟؟
اقا ارمان جواب بده لطفا
حباب اپه
بانوی عشق همیشه هستند
ایشان خورشید اینجایند
من که اومدم
سلام آرمان خان .



مواظب باش یک دفعه ندزدنت چون امانت هستی وممکنه مامانت شاکی بشه
اینقدر کودکی کودکی نکنید حرصم میگیره از این آرزوهای محالی که دارید
کودکی تمام شد پس لطفا بزرگی کنید
همه امانت دست هم هستیم اونکه شاکیه خداست
کودکی بازیگران بهتری بودیم
نقش بزرگی بر اندام ما بزرگ است
البته منظورم خودم بود
شما به درجه معلمیت رسیدید ما هنوز شامربع هم نیستیم چه برسد به شاگرد بودن
ما کم پیش میاد که گم بشیم ... معمولا آدمای ناقلا و آرزوهای مختلف ما رو میدزدند ... ما رو می دزدند و اون وقت گمگشتگیها شروع میشه ... برای پیدا کردن خودمون باید از قید و بندها رها شد .
البته نمیشه و سخته !! من هر وقت که توسط نازنینی و یا آرزویی ربوده شدم ُ فقط بندها رو پاره کردم .
یادم نمیاد گم شده باشم ... اما میدونم که مردگان هم در این دوره کمک زیادی از دستشون برنمیاد
پس شما سرقت میشدین
یعنی ادم ربایی
اینکه بدتر از گم شدن است
حالا واسه ازادی تان چقدر باج میخواستند
مرسی من خوبم شما خوبی ؟؟؟
خیلی ممنون انشاالله که شما و همسر گلتون هم همیشه سالم و سلامت باشید
ممنون و سپاسگزارم ابجی!
نمیدونم چرا هیچی به ذهنم نمیرسه که بگم
واسه پست آخرمم همین اتفاق افتاد
انگار مغزم خالی شده
به نظر کم انرژی شدی
چون دیر به دیر اپ میکنی
یعنی ما الآن باید تفاوت های بین دو عکسو بگیم ؟
عکس گویاست
نیاز به هیچ توضیحی ندارد ابجی
وای چه دست نازی داشت
دست نی نی ها همه نازند
بزرگ میشن الوده میشن
دوستان! همین جا میگم مرده ها دوستان خوبی هستند. بجای اینکه نصیحتت کنند فقط گوش میکنند.
خیلی از این جمله خوشم اومد
منم آپم..بیااااااااااااااااااا عزیزم
منم خیلی گم میشم بین تمام تصاویر بیرونی و درونی خودم.تصاویری که در دنیا می بینم و دوست ندارم.وخیال های درونیم که بسیار دوست دارم و مرا از نقاب بیرونیم دور می کند.گاهی بین این دو دنیا مثله میشم.تا بیام وصل کنم دوباره تکرار..فرسایش زیادی داره برام.
باید یه جایی را برای پیدا شدن انتخاب کنی
من نمی گم قبرستون جایی است که میشه هر گمشده ای رو پیدا کرد
شاید برای شما کافی شاپ مناسب ترین جا باشه
سعی کن آنجا را پیدا کنی
با کاری که امروز کردم خوابم نمی بره!

آخه یکی نیست بگه دختر دیوونه واسه چی رفتی تو قبر!!!!
این از اون کارا بود
یعنی اینقدر بحرانی شدی
من عاشق قبرستونم... این یه چیز طبیعیه... هممون همین طوریم... یه بعد از وجودمون که نادیدش می گیریم!

نشستن و قدم زدن اون جا لذتی داره که...
و اما شما! من شک دارم خودتونَ پیدا کرده باشین
خدا به خیر گذروند... چاله و گود برداریّ این حرفا...
چطور فکر کردین هنوز خودم را پیدا نکردم ؟!
نکنه منو جایی دیگه غیر از اینجا دیدین ؟!!!
جناب آقای امانت سلام!
داستان مخوفتون باعث میشه که ما شب خوابمون نبره ...!
پس این گم و گور شدن که میگن قضیه اش اینه...!
چه جالب!
شرمنده
از این پاستوریزه تر دیگه نمیشد
قضیه من اینه تا بقیه چی باشه
راستی نمیشه این ح.ا نباشه؟! کلا !
ح.ا مخفف چیه؟!
واسه چی؟
ح.ا یعنی حرف اضافه. مگه چشه ؟!
سلام داداشی



من اومدم خوبی؟
مثل همیشه پرمعنا و زیبا نوشتی
کاش قدر زندگیمونو بدونیم و بیشتر به یاد نعمتهای خدا باشیم بجای اینکه فقط از خدا بخاطر نداده ها و داده هایی که ازمون گرفته شکایت کنیم
شاد باشی
رسیدن بخیر
از اومدنت خوشحال شدم
اینکه سالم و سلامت هسی یک دنیا ارزشمند است
شادی هایت روزافزون
دلت تابناک
ببین خودت داری می گی حرف اضافه ! توجه کن : " اضـــافــــه "
پس نگو دیگه !
دلیلش هم اینه که ... ! خب واضحه دیگه ...!
مال این پستت رو نمی گما ... گفتم که کلاً ...
آخر عاقبت نداره ...!
... !
Yes!
آخرش ف ی ت ره دیگه
اونم فدای سر دوستان خوبی مثل شما
حالا چرا تو قبرستان خودتو پیدا کردی؟
فکر میکردم هرکجا باشم آخرش گذرم اونجا میوفته
سلام
با یه مطلب کوچولوی طنز به روزم !
اومدم عزیز
آخر تر هم داره ها!!
فکر خودت نیستی فکر ما باش !!
نترس
مگه تازه نتی عزیز؟
جیگر هم خوب چیزیه
اینم دوس داشتم :

هی چقدر خوبه خدا هست...
با خدا باشیم تا خدا با ما باشد
دستمان را از دست خدا بیرون نکشیم گم نمی شیم
---
داستانت هم دوس داشتم ، دقیقا یه زمانی اینجوری به قول تو گم شدم و پیدا شدم...
اون دوران گمشدگی خیلی بده و اگه خدا به داد آدم نرسه ....
خوبیش همینه
چون همیشه خدا هست و چون هست دلامون آرومه
میشه گفت جواب اون یکی کامنتت هم میتونه باشه
وای از مادر نگو که :
عمرمه
جونم
زندیگه
هستیمه
فرشته نجاتمه
عاشقشم
یه دونه امه
میپرستمش.
امیدوارم همیشه سایه اش بالا سرم باشه
چه ستایش زیبایی

آنقدر قشنگ گفتی که حسرت یک لحظه مادر بودن را خوردم
آفرین به تو
خدا واست نگهدارشون
نچ! جواب اون یکی کامنتم نیست! یعنی کاملا نیست ، نصفه هست!

و اما در جواب جواب اون یکی کامنتم هم باید بگم که :
می ترسم
نه تازه نت نیستم مویز!
خیلی گشتم ولی چیزی به اسم جیگر در این حیطه پیدا نکردم!
بهر حال تفاوت نظره کاریش نمی شه کرد!!
من فکر میکردم تا خدا داریم چیزی کم نداریم

حالا شما می فرمایید کاملا نیست. نصفه است
اینطور که شما می فرمایید فکر کنم نصف خدا تو دله نصفش تو جیگره
بسی خندیدم!!
نه همون فکر شما درسته.
ولی منظورم این بود که آدم چون خدا داره که هر کله شق بازی در نمیاره خب خدا عقل هم داده. البته اصلا منظورم به تو نیستا. الان دیگه قضیه کلی شد، شما هم جز کل نیستی
ببین ابجی من همون اول دو زاریم افتاد منظور شما چیه

اما راستش نمی تونم حرف دلم را نزنم
اگه نگم دق میکنم
شما هم راضی نشو این داداشت به این زودی ناکام تلف بشه
مرسی از همراهی ات
خب چون راضی نمی شم این همه سخنرانی کردم که "ح.ا نگو" !!
قضیه دق کردن هم درست
ولی ...!
...!
اینه که کا رو خراب میکنه!!
:)))
اصلا بذار بسپاریمش بخدا
هر چه باداباد
چطوره؟
دلم که گرفت هیچ، موهای بدنم هم سیخ شد !
بسی شرمنده
قصدم این نبود
سلام لیلا جان حالت خوبه؟مر30 که گهگداری به من بیچاره نظری میندازی...بدون که خیلی برام مهمه توی وب خانه ببینمت...باتبادل لینک موافقی؟
جان؟
موافقی؟
اوکی.....
مبارکه...
باچه اسمی؟
لیلا ؟ من ؟
سلام..نه من اشتباه اومئم نه تو....با تبادل لینک موافقی؟اگه آره منو با نام«کافه کاغذی»بلینک....خبرم کن....بای
بذار کمی رفت و شد کنیم
شاید به مذاق هم خوش نیامدیم
برای لینک کردن فرصت بسیار است عزیز!
سلام وب با حالی داری خواستی به منم سربزن
هدف داری یا نه؟ چقدر حاضری سختی هارو تحمل کنی واسه رسیدن به هدفت
بروزم منتظر شما دوستان
مگه میشه بدون هدف بود
موافقم !
پس پیش بسوی آینده
با توکل بر خدا
سلام آرمان عزیز
منو ببخش که این روزا کم میام پیشت
به خدا بی تقصیرم خلاصه اوضاع ترم آخریه دیگه
راستم منم بعضی وقتا خودمو گم می کنم و به نظرم یه دوست خوب همیشه می تونه کمک بکنه تو این جور مواقعی
دوست دارم آرمان من
درود بر مسعود عزیز
شما به درسا برسین ما خشنودتریم
انشاله لابلای کتابا گم نشین
شما عزیزید داداش
من نظر قبلی رو تو دانشکده براتون گذاشتم! با کامپیوتر سایت! مثل این که جای اَ و اُ رو اشتباه زدم!
به هر حال... مهمه؟! نه
به نظرم بجای َ ُ از "و" استفاده کنید بهتر و راحتره
من که فهمیدم شما چی میگید. مهم اینه