دار مکافات

آن سنگ که بر شیشه زدی دوش    امـروز بـه سنگی خوری اش نوش


در دار مکافـــــات چنیـــــــن اسـت    بیچاره هـــــر آنکس نکنــــــد گوش


بــــر کــوه غرورت چـــــه نشستی    زیرش همه کاهست و تو بـر روش


دستت کـه بـــه آزار بلنـــــــد است    بـــا خاک شــــود دست در آغوش


آنکس کــــه تـــــــرا دســــت بیآلود    چندیست تــرا ساختــــه پــاپوش


فرصت کــــم و بختت بـه زوال است   از وهـــم دَرا ! مــــــردک نـاهوش


از بهــــــــر سرت تیـــــــــغ کشیدند   فــــردا نکنی داد ســــــــرم کوش؟


تمســـــاح نشد کــوسه کَنَد پوست   تا شیـــر کند خـــون تـــــــرا نوش


با گــرگ نشستی شدی چون گرگ   چون گرگ طمع کردی به خرگوش


این حـــرص و طمــــع خـــوار نمودت   در دیـــگ طمـع حــرص زند جوش


امــــروز اگـــر توبــــــه نمـــایــــــــی   شاید شــــود ایــن غائله خاموش


 

ح.ا.1: شعر بالا مخاطب خاص دارد. اما چون میدانم اینجا را نمی خواند آن را عام اعلام میکنم. هر کی هر برداشتی بکند آزاد است. از حالا بگم پی نوشت پایین هیچ ربطی به شعر بالا ندارد. میدانید که اهل قسم خوردن نیستم.


ح.ا.2: سال گذشته یک عده ای یک بنده خدایی را در کنار مزار پدربزرگش با فحش پذیرایی کردند. امسال همان جا یه عده ای دیگه از خودشان پذیرایی بعمل آوردند. خب دیگه چیزی که عوض دارد گله ندارد.


ح.ا.3: یه دیکتاتور دیگه هم دمش رو کولش گذاشت و رفت در زباله دان تاریخ آب خنک بخورد. ما ماندیم و این سوال بی جوابمان. حالا که تونس تونست مصر هم تونست یمن هم تونست چرا ما نتونستیم؟


ح.ا.4: در ادامه مطلب کاریکاتوری گذاشتم محض تماشا. می ترسم حرفی بزنم از طرف جناح خودی مورد مواخذه واقع شوم. آقا ما بیطرف!