خانه تکانی


سنگین ترین گوشها هم صدای بهار را شنیده اند و تکاپوی سال نو در همه دیده می شود.

نمی خام دوستان را سفارش به خانه تکانی خانه و کار و ماشین و وبلاگ و دل و ... کنم

چرا که صلاح ملک خویش خسروان دانند

فقط دلم میخاد از دوستان خواهش کنم  این روزهای آخری امیدتان را یه خانه تکانی اساسی کنید تا چراغ زندگی تان در سال جدید امیدبخش تر گردد.

امیدتان را خوب بتکانید تا غبار افسردگی از آن خوب زدوه شود تا آینه ای صاف و روشن چون قلوبتان شود. البته امیدی  که همیشه به خدا باشد.

پیشاپیش عید همه تون مبارک

 

پ.ن : این چند روزه روددل کرده بودم . این شعر تو دلم گیر کرده بود، اگر به روی کاغذ نمی آوردم دق میکردم.در بالا ننوشتم گفتم شاید کسی حوصله خواندن زباله های دل ما را نداشته باشد


به پایان سلام کن

به پایانت سلامـــــــی کن بـــــــــرادر!     که آغـازی نمـی بینـــــــــــم برایـت

سکوت شب شکست و صبـح خندید     بهار آمــــد ، زمستـان شد حکایت

بهـــار آمـــــــــد به خــــــاک لاله زاران     به تــو گفته نه این خاکست جایت؟

بهار آمـــــد بدستش شاخه ای سبـز     بـرای تـــو همیـن کافیـــست آیــت

صدای چشمـــه ها پیـچیـده در کــوه      تو در کـوه هـم نمـی پیچد صدایت

بهار آمــد، قدم برکش، نه انصافـست     شقـایــق را کنـــــی له زیــــر پایت

دل از بــــوی نسیم افتـاده سرمست     تو مستـی میکنی با چکمه هایت؟

دعــــــای سبـزه زاران مستجابــست     زبــان توبـــــه بگشــــا در دعـــایت

زمستـان رفـــــــــــــت باور کن، برادر!     بهـــــــــاران را رعـایت کـن رعـایت

به پایانــــت سلامـــــــی کن که دیگر     نــدارد هــــــرگز این پایـــان لغـایت