مزاحم

چند روز پیش وقتی از در خونه بیرون میزدم تا برم سر کار، حس کردم یه چیزی تو کفشم اذیت میکنه

با خودم گفتم کی حوصله کفش در آوردن داره

همانطور سوار ماشین شدم

از خونه تا محل کار حدود 45 دقیقه ای با همان وضع رانندگی کردم

داشتم مثلا با اون چیزی که نمیدونستم چیه مبارزه میکردم

به همان وضع به محل کار رسیدم اما باز هم یکدندگی به خرج داده و تحمل کردم و پشت میز کارم نشستم.

یه چند ساعتی با همان وضع اسفناک حوصله کرده و به کارم ادامه دادم.

بعد از چند ساعت شاید نزدیکای ظهر عاقبت یه فرشته کوچولو اومد تو گوشم آهسته گفت:

بیچاره! در آوردن و پوشیدن یک کفش به اندازه یک لیوان چای که از صبح تا حالا 10 تا لیوانش را کوفت کردی کمتر وقت میگیرد .   حماقت نکن و به کفشت یه نگاهی بنداز!

خوشبختانه سخن محترمانه و دوستانه اون فرشته کوچولو موثر واقع شد و کفشم را با کراهت از پا در آوردم

وقتی کفشم را سر و ته کرده و تکان دادم یه سکه از توش افتاد بیرون

فقط یک سکه بود.

وقتی به انگشتان پایم نگاه کردم از خجالت داشتم آب میشدم.

 

گمانم خیلی وقتای دیگه هم در زندگی همینطور بوده ام. بدوش کشیدن درد و رنج بدون رفع علت واقعی آن.

مثل این خرابیه دندان آسیاب بالایم که 10سالی میشه دارم باهاش مدارا یا بهتر بگم تحمل ِ درد میکنم ولی از ترس دندانپزشک به رو نمی یارم.

 

اگر یه نگاه به خودمان بندازیم از این موارد توی زندگی مان بسیار داریم  .  درست نمی گم؟

 

ح.ا.1: فقط بگم این سه شنبه آخرین سه شنبه ساله. دیگه خرید عید نداریم هان!