مهمانی چشمان


بازم این دیده به مهمانی ببر


بر سر سفره ی چشمانی ببر


 

تا بنوشم قدحی باده ی ناب


تا به آن باده کنم دیده خراب


 

دم به دم بوسه زنم بر لب جام


تا به آن روز که عمرست تمام


....


بازم این دیده به مهمانی ببر


بر در صاحب چشمانی ببر


 

 

بانو! کاسه به دست بر در منتظرم!!!



پاسخ زیبای بانویم:


تو را من میبرم هر شب به مهمانی چشمانم
به دستت میدهم جامی ومستت میکنم یارم

بذار دستان گرمت را به روی سینـه بفشارم
که با گرمای آن دستان نفس گیـرد تن وجانم