یاس کبود


ایهالناس!  تن ِ یاس ِ من این رنگ نبود


روی گلبرگ ِ سفیدش اثر  ِ چنگ نبود


 

با من از کینه اگر جنگ و جدالی ست ولی


با گل و سبزه ی این باغ سر  ِ جنگ نبود


 

باغبان تا به سفر رفت شما را دگر از


پا زدن بر سر گلهای علی ننگ نبود


 

بعد از آن سرو دل انگیز در این باغ بزرگ


عرصه بر زشتی و سرمستی تان تنگ نبود


 

با من این باغچه ی سوخته می گفت شبی


بی خودی اینهمه در قلب شما سنگ نبود



دلم میخواست از زبان یاس کبود میگفتم ولی نمیدانم چرا حال علی برایم غریب تر و دردناکتر به نظر رسید.