خاطره ی پرواز


آن روز که در چشم تو پرواز نمودم


زخمی شدم از باد ولی بال گشودم

 


می خواستم از چشم تو مهتاب ربایم


آنجا که رسیدم بخدا هیچ نبودم

 


بر خاک نگاهت همه ی بال و پرم ریخت


افتادم و مانند ملائک به سجودم

 

 


نرسیده از راه ، چشمان یار راه را بر دلم بستند.


وه که چه راهزنی است این نگاه گردنه گیرش !!!