حالم امروز خراب است ، خراب از تب افتاده دل از هر تب و تاب
یادم آمد تــب ِ آن بهمن ســـرد دفتر ثبت و من و حلقـــه ی زرد
مثل ِ امروز تنــــم داغ تـــــو بود بلبل عشـــق در ِ باغ تــــــو بود
تا بلــــی گفتی و لبخنـــد زدی بر دلــم تــا بــه ابـــد بنـــد زدی
تا به دست تو شد آن حلقه ی عشق دل رها از غم و شد بنده ی عشق
چشمم آن روز که بیمار تـو شد تا
به امـــــروز پرستــار تــو شد
درد ِ امروز نه دردســت مــــــرا تا
توئی مــــرهم دل ، درد چـرا؟
عشقت از گرمی تب داغتر است داغ این عشق ز پا تا به سر است
حالم امروز خــــــراب است، ولی با
تـــو خوب است که درمان ِ دلی
امروز سالگرد نامزدی من است. اگرچه مریضم و دارم از تب می سوزم ولی لذت آن روز هنوز زیر دندانم است.
|