التهاب عشق

آتش این عشق چون بالا گرفت


دامــــــن ما را نه آن تنها گرفت


 

جمله می سوزند با آن خشک و تر


شعله اش از خاک تا دریا گرفت


 

آن یکی دل می گدازد در سکوت


دیگــــــری را خون دل مانند قوت


 

بی نصیب از التهابش کس نماند


میوه یی از گرمی اش نارس نماند


 

وه چه غلیان می کند در سینه مان


می بـــــــــــرد فریاد مان تا آسمان


 

شکر ایزد شعله اش در ما گرفت


عشق مجنون آتشش لیلا گرفت


 

هر دو می سوزیم، اما سرخوشیم


از شراب عشق مست و ناهوشیم


 

در سایت کوروش عزیز پستی خواندم هوس کردم چیزی برایش بنویس. این شد.