بهانه ی دیدنت


دلم بهانه گیر  ِ توست، نگاه من بهانه است


زبان سر بریده باد، زبان تن دو گانه است


 

پرنده ی نگاه من به آسمان ِ تو خوش است


نگاه سوخته بال من ، برای آشیانه است

 


به باد داده ام تنم، به دست تو رساندم


سرم به دامنت گذار، به دست باد شانه است


 

مپرس دلم چگونه است، بدون نقش روی تو


به سنگ خورده سینه ام، هزار خرده دانه است


 

کنار آب و برگ ِ تو ، نشسته بلبل ِ دلم


برای وصف ِ روی تو، ترانه در ترانه است


 

مگو هزار چون من است ستاره های پر فروغ


تمام ماه ِ صورتت برای من یگانه است


 

قسم به این دو روز عمر، نمی شود ترا ندید


گناه دوری از رخت، به گردن ِ زمانه است


 

 

دیدن اش را دوست دارم. برای من نقش ِ حضورش، بهشت را باور کردنی می کند.