آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

رودخانه عشق


تمــــــــــــــام  ِ واژه ها را در تو جویم


تمــــــــــــــــام  ِ لحظه ایم از تو گویم


 

تو چون ابری،تو چون باران،تو چون آب


تو چونـــــــــــــان آب  ِ رودی در گلویم


 

 

گاهی فکر می کنم روزی خواهد رسید که واژه ای برای گفتن از او پیدا نخواهم کرد.

اما چون قلم بر روی کاغذ می گذارم واژه ها چون برف آب می شوند

و از روزنه ی قلم بر روی صفحه کاغذ او را جستجو میکنند.

همه را تو گفتی


غزلــــــم را نه دلم ، چهـــــره ی زیبای تو گفت


همه اینها نه قلم، آن قــــــــــد و بالای تو گفت



کسی در گوش من از تو سخنی هیـــــچ نگفت


همه را سرو تن و ناز رخ و چشم فریبای تو گفت

خواب جنت


عطر ِ خوش ِ لبت را از بوسه ات ربودم


آوازی عاشقانه چون بلبلان ســــــرودم



چون نقش رویت افتاد بر خاک مرده ی من


هر نقش غنچه ای را از لوح دل زدودم


 

گلبرگ تو حقیقی است، از جنس کاغذی نیست


عطری که در تن ِ توست، از پا فکنده عودم


 

پر کرده ای هوا را از بوی جان فزایت


در خلسه شمیمت، سرمست در سجودم


 

دیشب به ناز برگت تا صبح سر نهادم


از ریشه تا به فرقت، هی بوسه می نمودم


 

در لای برگهایت، رفتم به خواب جنت


فارغ از این شلوغی، آرام شد وجودم




آرمان: گاهی خلوت آغوشی چون بهشت آرام بخش است.


مثل همیشه پاسخ زیبای بانو را داشته باشید:


با شور واشتیاقت خواب از ســرم ربودی
هر سو نظر نمودم در چشم من تو بودی

امشـب بنوشم از تو یــک جام دیگری را
تا قله های مســتی با تو کنم صــعودی

شب نیاز


ای مــــــاه آسمانم، تاریکم از جدایی


تا صبح میکنم عشق، امشب اگر بیایی


 

می دوزم از ستاره، بر قامتت لباسی


تا دل شود دوباره، با رقص تو هوایی


 

ای ماه دلنوازم ، ای کعبــــــه ی نیازم


امشب به آسمانم، چون قبله کن خدایی


پاسخ زیباتر از شعر آرمان از بانو:


سـاقی بده شـــرابی از جام می شبانه
تا مست عشق گردم پر شور وعاشقانه

جز روی دلنشـینت چشـــمان من ندیده
از شـــوق اشــتیاقت دل میــکشد زبانه

از من مخواه


از من مخواه فکر آبرو کنم


رسوای عشقتم، چرا رفو کنم


 

جانا خراب و مست چشم تو شدم


با محتسب چرا بگو مگو کنم


 

بر حال من هر آنکه خرده ای گرفت


واللـــــــه روزی با تو روبــــــرو کنم


 

منبعد هر که از تو پرسدم سوال


وصف تو شاعرانه مو به مو کنم

آتش عشق


آتش گرفته دامن تا سر دل از نگاهت


خامش نمی شود جز در زیر سر پناهت


 

جایی بده کنارت تا خستگی گذارم


بر دامنت سرم گیر، سرگشته ام به راهت

مرغ دل


بر لب پنجره ی چشم تو من لانه کنم


روی آن گونه ی گلگون تو من خانه کنم



تا به آن روز  به مرغ دل من راه دهــــی


روی زلف تو نشینم سر ِ تو شانه کنم



پاسخ دندان شکن بانو!


تا تو غزلخوان منی گل به چه کار آیدم
بلبل دســتان منی گل به چه کار آیدم

نغــمه عشـق تو را باد رســاند به من
تا تو گلسـتان منی گل به چه کار آیدم

عشق است تماشایت


آن مـــــاه ِ رخ و قامــت ِ ســـــــرو ِ تو دلیل اند


گلهـــا همه در پیـــش ِ رخت خــــار و ذلیل اند


 

عشـــق است تماشای تو ای لعبت شیـــرین


در وصف ِ تو این کلــک و زبان، گنگ و علیل اند

 



تقدیم به گل همیشه بهار زندگی ام


با عشق و پیمانی ابدی


روزت مبارک!

زیر پــــای تو اگر نیست بهشــــــت


زیر پــــای تو اگر نیست بهشــــــت    پس خــــدا بهــــر که این باغچه کِشت


زیر پــــای تو اگر نیست بهشــــــت    پس نبــــی وصـــف که این قصه نوشت


زیر پــــای تو اگر نیست بهشــــــت    جـــــــــای ما نیست در آن وادی ِ زشت


زیر پــــای تو اگر نیست بهشــــــت    می فروشم همه اش خشت به خشت


زیر پـــــای تو اگر نیست بهشـــــت    تاکنون عشــــــــــــــق از آن نام نَهِشت

             

نهشت:نگذاشت


مادرم روزت مبارک باد


بانوی مهربانم! مادر فرزندانم این روز عزیز بر تو مبارک

نامه به یار


ای چشـــم بی قرارم     آتــــش بزن به کارم

دل را بزن به دریــــــــا    بر مــــــوج تو سوارم

 

چیزی به شب نمانده     خورشیدی من ندارم

امشب بدون مهتـــاب     ســــــر بر کجا گذارم

 

بس آب دیــــــده ریزم     مانند ِ آبشـــــــــــارم

آنقــــــــــــدر ره بریدم     همدرد چشمه سارم

 

پــــــر کرده اشتیاقش     چشمان ِ انتظــــــارم

شب تا سحـر نخوابم      آیــــــد مگـــــر کنـارم

 

از بـاغ خسته هستم      بـی روی گلـــــعذارم

در بین این هــــــزاران      تنهاترین هـــــــــزارم     هزاران= بلبل

 

ای چشـــم بی قرارم      آتـــــش بزن به کارم

می سوزم از جـدایی      نامـــــــه بده به یارم