آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

پرنده لانه زادت

اگر در گوشه ی چشمت نشینم

 

چو مرغی از نگاهت دانـــه چینم

 

مــــرا مهمان ِ آب چشمه ات کن

 

مگـــر خــــود در زلالت بـــاز بینم

 

 

قصه ی چشمان تو تمامی ندارد.

 

 کلاغ قصه ام در راه گرفتار چشمان تو گشته است. حالا حالا به خانه نمی رسد.

نظرات 6 + ارسال نظر
سینا چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ http://omide-ma.blogsky.com

ای بابا...

با باباش چیکار داری؟

بانوی عشق پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ق.ظ

دیدگانت را نبند ، نگاهت را ندزد ، تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم از گوشه ی چشمانت تلاوت می شود .






اینها تقدیم به عشقم که هر چه دارم همه برای اوست

قربانت بانو!
خاکساریم

نگین پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ب.ظ

سلام
به به بانو جان هم که آمدند و اینجا را منور فرموندن

حکایت شیرینی ست حکایت ِ کلاغ و رسیدنش به خانه

چراغ اینجا به لطف ایشان همیشه روشن است

ممنون نگین جان

ZiZoOo جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:17 ب.ظ http://poweroflove.blogsky.com

ستوده شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ http://saba055.blogsky.com/

قصه چشمانش را عالم وآدم میداند ودر بلاگ اسکای عشق آرمانی آرمان معروف شده بهتر نیست کتابی در این زمینه منتشر کنید .
سلام آرمان خان

چشم بانو!

به وقتش حتما

نازنین یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ب.ظ

سلامتی برای بانو و شما

با ستوده جون موافقم
اسم کتابشم بذارید "چشمهایش"

هر اسمی که چشم او در ان باشد عالی است


انشاله

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.