آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

گره زدن سبزه سیزده


دوستان! سبزه های سیزده تان را به دعاهای خوب و بزرگ گره بزنید.

آنکه باید این گره ها را باز کند تواناترین دستها را دارد.

عیدانه


دلم امروز هوای آن یار مهربان را کرد.

همان که در سایبان مهرش در مخملی نرم لولیده ام و از بوی مستانه اش شوریده ام.


تقدیم به تو که دوستت دارم بیش از همه دوست داشتنیهای دنیا

 

از عشـــــــــق گفته بودم تکـــــرار در مکرّر       آنقـــــــدر پیله کردم تا وصـــــل شــــد میسّر


بر بیستون ِ خواهـــش آنقــــدر تیشه بودم       تا از وصــــال شیرین فرهـــــاد شــــــد مظفّر


هر گل که بو کشیدم بر برگ برگ ِ آن گـــل      با بــــــوی خـــوش نوشتم  اوصــاف آن معطّر


آمد بهار ِ رویــــش تا خاک زنــــــــــده گردد       در خـــــاک ِ این دل ِ من عمریست ایـن مقرّر


خورشید گرچه گرم است بر پیکــر زمستان       آتشفشان بــه جــان است از یــــار ِ مهر پرور


شب رنگ مرگ دارد، ما را چه بــاک از مرگ      در سینــــه ام چراغی است روشن تر از منوّر


در کلبــــــه ی وجودم عشّاق ِ دلپذیریـست      بر شیشـه های قلبــــم مــه می شـود مقطّر


در بیشه های سرسبـز  آهوی مست دیدم      چشمش بسان یارم سرمست و چشم منظر


در پای چشمه گفتم اوصاف چشـــم ِ یــارم      دیدم که آب ِ چشمــــــه از شــــرم شد مکدّر


در کــــوه ابروانـش، در دشــــت گیسوانـش      هر ســـــو نظـر کنم مــــــن، او را کنـــد مصوّر


ای یار با تو هستم،ای دوست بی تو هیچم      کردند این نفس را همـــــــــــــــــــراه تو مقدّر


خـــــوش باد روزگاران، هر روزمان بـهـــــاران      باران عشــــــــــــق بر سر   تکــــــرار در مکرّر


عید است و عیــدیّ ِ تو (مقبـــول گر بیفتد)      این شعر برگ سبزیست از ســـوی این محقّر 

 


درد دل: وقتی نگاه میکنم می بینم سال به سال در ایام نوروز عطش ما به سیر و سفر و گردش بیش از دید و بازدید داره میشه.

گویی دید و بازدیدها تکلیفی است اجباری که به اکراه انجام می دهیم اگر هم شوقی هست گمانم برای گرفتن عیدی باشه.

آدمی تنها آمده و تنها میرود اما تنها زیستن تلخ است. کاش قدر این لحظات در جمع بدون را بیشتر بدانیم.

 

ح.ا.۱: این رو یه جایی دیدم خیلی خوشم اومد:

 عیـد که می آید این دلم قد تُنگ های ماهی ، تَنگ می شود برایت !


ح.ا.2: یه شعر طنز تو ادامه مطلب در مورد هفت سین خانمها گذاشتم. حوصله تان شد بخونید تا کمی بخندین. البته من ننوشتم. از جایی کپی برداشتم.

ادامه مطلب ...

دیروز ِ من و امروز ِ پسرم


جالب اینه که امثال همان کوچولوی کز کرده تو کنج اون اتاق، بعضا یه انقلاب و اکثرا یه جنگ 8ساله و دهه هفتاد را با نداشته ها و دوران سازندگی و ریاضتهای اقتصادی اش از سر گذرانده اند.

موندم امثال این یکی هم می تونند همان راه را برند یا باید جارو به دمشون ببندیم



ح.ا.1: دیگه داره حالم از این شتر مرغ تبلیغات بلاگ اسکای بهم میخوره. نمیدونم چقدر پول داده که اینهمه مدت اون بالا جا خوش کرده. نه اینکه از گوشت شترمرغ بدم میاد از طرز نگاش چندشم میشه.

ح.ا.2: میگم چرا امسال نرخ عیدی دادنها اینقدر بالا رفته بود. نکنه سوبسید عیدی رو هم ورداشته بودند. کم مونده بود که کفشام رو بفروشم تا بتونم از پس اینهمه عیدی دادن بر بیام.

موش و تله موش


موشی در خانه تله موش دید، به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد.
چند روز بعد ، ماری درتله افتاد و زن خانه را که به سراغش رفته بود گزید؛

بازماندگان از مرغ برایش سوپ درست کردند.

گوسفندرابرای عیادت کنندگان سربریدند.

گاو را برای مراسم ترحیم کشتند

و تمام این مدت موش در سوراخ دیوار می نگریست ومی گریست.

مولانا: در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی و تنها یک گناه وجود دارد و آن جهل است.