آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

آبـــــــــدزدک

حشره ای عاشق

باران ببار


غصه می سوزد مرا ، باران ببار!

کوچه می خواند ترا ، باران ببار!

ابرها را دانه دانه جمع کن

بر زمین دامن گشا  باران ببار!

خاک اینجا تشنه ی دلتنگی است

آسمان را کن رها  باران ببار!

باغبان از کوچه باغان رفته است

ابر را جاری نما ، باران ببار!

موج میخواهد بیابان ِ سکوت

با خود ِ دریا بیا ، باران ببار!

تا بیاید آن بهار سبز ِ سبز

تازه تر باید هوا ، باران ببار!

سینه ام آشوب و دل خونابه است

غصه می سوزد مرا ، باران ببار!


ح.ا.۱: دیروز عجب خریدی بود. بقول سینا از قدیم گفتن خرید سه شنبه خوش یمنه

ح.ا.۲: این تو وبلاگ جسارت عشق نوشته شده بود.

        گفتم راه خوشبختی از کدام طرف است؟
        گفت خوشبختی خود راه است

        گفتم فاصله من تا خوشبختی چقدر است؟

        گفت فاصله تو با خودت است

رفیق مهر


ســـلام ای رفیق مهـــــــر که بی نشانـه رفته ای   خبر نیامد از تو هیچ  حدود چنـد هفتـــه ای

سکوت کوچه ات چرا  به التهاب می کشــد دلـم   دلم چه شـور میزند از آنچــه ها که گفته ای

میان ایــن اقاقیــــــا   تو بــــــوی یاس میدهــــــی  بهار میرسـد ز راه   کدام گوشـــــه خفته ای؟

ترا ز خاک سرخ ِ ســــرخ، ترا ز برگ سبز ِ سبـــــز   ترا ز یاس میکنم طلب که نام از او گرفته ای

ببین پراز شقایقست به گوشه گوشه های شهر   ز دیده ها اگر روی  به سینـه ها شکفته ای

شب سیـــــــاه میـــرود، بیــــــــــا بخاطر سحــــــر   به او پیــــام داده ام که تـــــو هنـوز نرفته ای


ح.ا: امروز سه شنبه است. بهترین روز برای خرید عید است. یادتون نره

 

آرامش


وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جای دیگر کار بیهوده ای است.

لارو شفوکو



آرامش، زن دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد

اپیکارموس



جایی که شمشیر است آرامش نیست .

ارد بزرگ

 

پس دوستانی که به دنبال آرامش هستید

لطفا شمشیرتان را غلاف کنید!

 


بخصوص شما آقای(؟) عصبانی !

فرق عشق و ازدواج

بزرگی میگوید:

Love is blind but marriage is an eye-opener

عشق چشم را کور میکند، اما ازدواج چشم را بینا


 

به نظر شما حرف بی خودی نزده است ؟

به نظرم اینطور درست تر است؟

عشق چشم را کور میکند، اما ازدواج ذهن را

گله


خدایا صبح شنبه است و مطمئنا بسی سرت شلوغ است

از صاحبان چکهای برگشتی تا محصلان تکلیف نانوشته

بقصد مناجات هم نیامده ام که نه استعداد است در اینکار و نه تقاضایی است در دل

که بسیارند مناجات نویسانت که شهره بلاگ اسکایند.

اندکی گله گذاری است که همین دم دری عرض کرده و رفع زحمت خواهم نمود.

 

خدایا گله از دوستانی است که آپ میکنند اما رخصت نظر نمی دهند.

با هزار شوق در دستی شیرینی و دستی دسته گل می رویم به کلبه شان،

اما دریغ از  'بفرمایید دم در بد است'  انگار نه انگار

 

خدایا گله از یارانی است که رشته الفت بریده اند. هر یک به بهانه ای.

دست ما را در حنای خاله اقدس نهاده اند که ' به زودی بر میگردم '.  انگار نه انگار

 

خدایا گله ها فراوان است. از گرانی ، از کار ، از اون آقا(؟) ، از مردم تونس و مصر و لیبی ، از همه و همه که بدلیل ذیق وقت مستدع اوقات نمی شوم.

دیگر عرضی نیست جز عرض ادب

 

ح.ا.۱: گله ها بسیار بود، اما حوصله ای نبود.

ح.ا.۲: سه شنبه عصر خرید عید یادتون نره!

پسر بچه شیطون

روزی رییس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسی در رابطه با یکی از کامپیوترهای اصلی مجبور شد با یکی از کارمندانش تماس بگیرد. بنابراین، شماره منزل او را گرفت.

کودکی به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت: سلام

رییس پرسید: بابا خونس؟ صدای کوچک نجواکنان گفت: بله
ـ می تونم با او صحبت کنم؟   کودک خیلی آهسته گفت: نه
رییس که خیلی متعجب شده بود و می خواست هر چه سریع تر با یک بزرگسال صحبت کند، گفت:  مامانت اونجاس؟

ـ بله
ـ می تونم با او صحبت کنم؟ 
دوباره صدای کوچک گفت: نه
رییس به امید این که شخص دیگری در آنجا باشد که او بتواند حداقل یک پیغام بگذارد پرسید: آیا کس دیگری آنجا هست؟
کودک زمزمه کنان پاسخ داد: بله، یک پلیس
رییس که گیج و حیران مانده بود که یک پلیس در منزل کارمندش چه می کند، پرسید: آیا می تونم با پلیس صحبت کنم؟
کودک خیلی آهسته پاسخ داد: نه، او مشغول است؟
ـ مشغول چه کاری است؟
کودک همان طور آهسته باز جواب داد: مشغول صحبت با مامان و بابا و آتش نشان.
رییس که نگران شده بود و حتی نگرانی اش با شنیدن صدای هلی کوپتری از آن طرف گوشی به دلشوره تبدیل شده بود پرسید: این چه صدایی است؟
صدای ظریف و آهسته کودک پاسخ گفت: یک هلی کوپتر
رییس بسیار آشفته و نگران پرسید: آنجا چه خبر است؟
کودک با همان صدای بسیار آهسته که حالا ترس آمیخته به احترامی در آن موج می زد پاسخ داد: گروه جست و جو همین الان از هلی کوپتر پیاده شدند.
رییس که زنگ خطر در گوشش به صدا درآمده بود، نگران و حتی کمی لرزان پرسید: آنها دنبال چی می گردند؟
کودک که همچنان با صدایی بسیار آهسته و نجواکنان صحبت می کرد با خنده ریزی پاسخ داد: من

 

ح.ا.1: روز مهندس را به همه مهندسای عزیز تبریک میگم. فقط ترا خدا وجدانی کار کنید. جونمون رو که از سر راه نیاوردیم.

ح.ا.2: آقای رئیس جمهور(؟) خشونت وحشیانه رهبران ساقط شده لیبی علیه مردم این کشور را محکوم کردند. 

عین سخنان به نقل از عصر ایران:

بعضی‌ جاها کارهایی می‌شود که بسیار زشت است.چطور ممکن است فردی پیدا شودکه مردم خود را بمباران کرده و بکشد.
اکیدا به مسئولان این کشورها توصیه می‌کنم تا بگذارند ملت‌ها حرف خود را بزنند و اگر مدعی حکومت بر ملت‌ها هستند، به حرف ملت‌های خود گوش دهند و در کنار آنها باشند.

مردان دیروز و امروز

  <>


از سبیل هـای از بنا گوش در رفتـه


 تـا ابرو های برداشتـه

 مردان  ما چـه راه  سختی پیموده انـد


ح.ا.1: از حالا بگم من با هیچکدام از عکسهای بالا موافق نیستم. فقط با اون وسطی موافقم

ح.ا.2: راسته میگن یکی از آرزوهای مردها اینه که همانقدر که مامانشون میگه خوش تیپ باشن؟!

ح.ا.3: یه سوال تکراری هم دارم. چرا تونس تونست، مصر و لیبی هم تونست. ما نتونستیم؟

میلاد نور

میلاد عزیز عالم، رحمت العالمین، اشرف آدم بر همه مبارک باد


آنگاه که خداوند گل آدم را می سرشت

دغدغه ملائک شروع شد

گله گذاری پشت گله گذاری

اگرچه شاید از حسادت بود اما بجا بود

وقتی دست قابیل به خون برادر آغشته شد

معلوم شد به بیراهه سخن نگفته بودن

پروردگار وقتی قیافه حق به جان آنها را دید فرمود:

_ من چیزی میدانم که شما نمی دانید _

همه دانستند که اهورا چیزی با ارزشی را پنهان کرده است

پس هر روز سراغش را میگرفتند اما او میگفت به وقتش

هزاران سال گذشت

آنگاه که یاس میرفت تا سایه بر همه دلها افکند

نوری از دل آسمان به سینه زمین تابید

و خداوند بهترین خلایق را به زمین و آسمانها هدیه کرد

                                 بوی محمدی فضای آسمان و زمین را عطراگین کرد

آنگاه خداوند درود فرستاد بر آن وجود نازنین

درودی که تا آنروز بر هیچ کسی دیگر نفرستاده بود



ح.ا.1: بهمن عزیز با همه خوبی هایش تمام شد. انصافا ماه دوستداشتنی است برای من.

ح.ا.2: احساس میکنم خیلی از دوستان وبلاگ زده شدند. امیدوارم برای حضورمان آنقدر دلیل داشته باشیم که بتونیم همیشه اینجا باشیم. در غیر اینصورت از این شاخه به آن شاخه پریدن است.

ح.ا.3: به شبنم خانم نویسنده وبلاگ هفت سنگ یه تبریک خاص و ویژه عرض میکنم. ادامه عرایض قبلی ام باید بگم یک دلیل من که همیشه اینجا هستم همین تبریکها و شیرینی خوردن هاست.  "شکمو خودتی"

ح.ا.4: اسفنده دونه دونه ...